جهنم یا بهشت

1.5K 193 544
                                    

یادداشت نویسنده رو آخر فصل بخونید. یکم طولانیه اما لطفا بخونیدش.

.

فصل سی و نهم

با ذکر شدن نام خانواده ش لیلین اخم کرد و لب پایینیش رو گاز گرفت:" من این رو درک می کنم اما خلافکار یا غیر خلافکار هیچ کس نباید اینطوری رها بشه تا بمیره."

نه حتی کسی مثل لویی که کارهای بد زیادی انجام داده بود. به ویژه اگر می خواست دلیل اصلی اینکه لویی به اونجا رسیده بود رو در نظر بگیره.

" اون لویی تاملینسونه... اون شما رو گروگان گرفته بود و حالا شما دارید درباره ی اینکه بعد از مرگش باهاش چه رفتاری بشه بحث می کنید؟ والا حضرت اصلا متوجه هستید که این چقدر مسخره س؟" و با دهن بسته خندید.

خنده ای که اصلا به آروم شدن خشم لیلین کمی نکرد.

" حالا دیگه بیایید قبل از اینکه بقیه صبرشون تموم بشه. " و به سمت لیلین لبخندی زد که بهش برگردونده نشد.

لیلین سر تکون داد و به بدن بی حرکت لویی نگاه کرد. دختر به خودش اجازه داد تا با یه دل پر از غم به موهای لویی دست بزنه.

مغزش بهش اجازه نمیداد که بپذیره لویی مرده.

شاهزاده با کله شقی، خیلی نرم دست هاش رو بین موهای لویی برد، انگار می خواست به دزد دریایی ساکت و بی حرکت نشون بده که هرگز رهاش نمی کنه.

" من هیچ جا نمیام مگر اینکه بری و کمک بیاری. من اهمیتی به مزخرفاتی که میگی نمیدم. این یه دستور مستقیم از طرف پرنسس توئه، مفهومه؟" لیلین به محکمی دستور داد ولی نگاهش رو از لویی جدا نکرد انگار که منتظره لویی نشونه ای از زنده بودنش بهش نشون بده.

بعد از چند لحظه سکوت مرد گفت:" بسیار خب اما من یکی از افراد پایین دست رو برای این کار می فرستم که بیاد دنبالش... الان من و شما می تونیم بری..."

" فکر کردی من چنین کار احمقانه ای می کنم؟ " لیلین به مرد نگاه کرد چشم های قهوه ایش چنان با خشم از سر لویی جدا شد و به مرد زل زد که به مرد نشون بده چنین اتفاقی نخواهد افتاد.

اگر اون می رفت بدن لویی بدون توجه رها می شد.

" چرا به من اعتماد ندارید؟"

" من نمیخوام راجع به تو چیزی بشنوم! فقط یکی رو بیار که کمکش کنه یا من از اینجا تکون نمی خورم."

لیلین توجهش رو به لویی برگردوند تا لحظه ای که پرشدن یه اسلحه رو شنید. نگاهش به مرد که هنوز اسمی نداشت برگشت و دید که مرد اسلحه ش رو به سمتش گرفته.

" من واقعا قصد نداشتم یه گلوله هم حروم تو کنم اما تو رو اعصاب تر از چیزی هستی که فکرشو کرده بودم. مطمئنم اگه به یه پات هم شلیک کرده باشم هنوزم می تونم خیلی گرون بفروشمت و ... یه مقدارم کارای دیگه..."

(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسونWhere stories live. Discover now