گرفتن دست ها

1.9K 217 203
                                    

فصل بیست و پنجم

لیلین شروع کننده ی بوسه نبود اما مسلما خودش کسی بود که قبل از گم شدن عقلش تو افکار و اون لحظه ی مسخره تمومش می کنه.

بودن لب های لویی روی لب هاش مثل یه حس عجیبی بود که تو تمام بدنش جریان پیدا می کرد. هر وقت این اتفاق می افتاد قلبش به شدت می تپید و لیلین فقط دلش می خواست دست هاش رو به سمت کمر مرد دراز کنه و اون رو تا حد ممکنه بین بوسه ها جلو بکشه. این میل قوی و تقریبا مقاومت ناپذیر بود.

این به حالت مبهمی لیلین رو یاد خوابی که دیده بود می انداخت. با تاثیری که لویی روش داشت، بدنش فقط می خواست لویی رو بگیره اون اثری که اون مرد روش داشت... این برای لیلین واضح بود که حتی همین حالاش هم لب هاش می لرزیدن و بدنش التماس می کرد که فقط برای یه بوسه ی دیگه لویی رو به سمت خودش بکشه.

اما لیلین روی خودش کنترل داشت.

اونقدری مغرور نبود که ندونه همورمون های بدنش کی داشتن زیاده روی می کردن.

برای همین هم می دونست باید قبل از اینکه اتفاقی بیفته که بعدا ازش پشیمون بشه یه کاری کنه.

لبخندی که لویی از قبل داشت از روی صورتش افتاد و با صورتی خالی از احساس به لیلین زل زد و حالتش به لیلین نشون میداد که چه حسی داره.

لیلین آهسته کمرش رو راست کرد و مچ دستش رو به حالتی تکون داد که به لویی نشون بده بره عقب و با یه حالتی که انگار کمی چندشش شده بود گفت:" تو هنوز داری عرق می کنی." و چشم هاش رو از سینه ی لخت مرد برداشت.

لویی بهش اخم کرد:" اهان، نکه خودت خیلی بهتری لی لی." و بالاخره عقب رفت.

کاپیتان به سمت جایی که لباس هاش رو انداخته بود رفت و لویی از فصت استفاده کرد و دستی به موهاش کشید که طبق حرف لویی خیس از عرق بودن. هر دو همونطور که لیام گفته بود مدت زیادی رو درگیر بودن.

لیلین خم شد تا شمشیر لویی رو از کنار پله هایی که به سُکان منتهی می شد برداره. وقتی به سمت سلاح خم شد تو این فکر فرو رفت که تا بحال زندگی چند نفر با اون شمشیر به پایان رسیده بود. لویی خیلی بیشتر از اونچه لیلین دلش می خواست اعتراف کنه با اون تیغه آدم کشته بود، هر چی نباشه اون شاهزاده ی دریای خونین بود. امسی که بخاطر کشتار های متعددش تو اقیانوس ها و شکست دشمنانش بهش داده شده بود.

لیلین سعی کرد بایسته اما سرش ناگهان گیج رفت. لیلین به سمت دیگه ی کشتی نگاه کرد و با دیدن اینکه لویی سرش گرمه لباس پوشیدنه خوشحال شد که لویی نتونسته بود ضعفش رو ببینه.

وقتی لیلین به این مسابقه فکر می کرد این براش عجیب بود که لویی گذاشته بود لیلین اونطوری جلوی افرادش اسلحه ش رو ازش بگیره.

(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسونUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum