یادداشت نویسنده ای که ته داستان گذاشتم رو بخونید لطفا. به نسخه انگلیسی داستان هم رای بدید.
فصل چهل و دوم
اون لویی بود! لیلین نمی دونست چی بگه. لویی اومده بود که پیداش کنه اما اون رو هرزه صدا کرده بود. اما چرا؟ لیلین فقط امیدوار بود لویی سر راهش به اتاق کسی رو نکشته باشه.
" لویی تو —"
" خفه شو دو رو! هیچ کس اجازه ی لمس کردن تو رو نداره. تو مثل حیون خونگی منی، مگه من این حقیقت رو تا مغز استخونت توی تو فرو نکردم؟"
آخ، این حرف درد داشت.
" لویی من کاری نکردم. قسم میخورم. من عاشق تو ام. فقط تو."
اما اون نیشخند زد:" نه بد برداشت نکن، من فقط خوشم نمیاد کسی به چیزی که من به اسم خودم علات گذاری کرم دست بزنه. فقط همین."
تو چشم هاش رگه های خون دیده می شد و یه اخم عمیق روی صورتش داشت.
لویی به سمتش خم شد و لیلین فقط می تونست دهنش رو باز کنه تا از ترس جیغ بزنه. دستش رو روی شونه اش حس کرد. اون دوباره همون کاپیتان عصبی شده بود. این بد بود.
" تو فکر کردی من نمی فهمم؟ این یه کشتی دزد دریایی تصادفی نیست. اینجا جاییه که تو دوباره برگشتی پیش عشق قبلیت. تو واقعا صادق بودی که توی غار بهم نگفتی دوستم داری، تو منو بازی دادی عوضی کوچولو!"
لیلین توسط لویی از تخت بیرون کشیده شد و به وضوح تونست بوی الکل رو از سمتش تشخیص بده.
" لویی تو مستی، فقط بذار من —" اما کاپیتان مست و عصبی گوش نمیداد. اون دختر رو به سمت خودش کشید و محکم دور کمر لیلین رو گرفت و کشید و اونو به خودش چسبوند به حدی که نفس کشیدن برای شاهزاده سخت شد.
این خیلی گیج کننده بود، اون دلش برای لویی تنگ شده بود، میخواست بدونه اون کجاس و حالش چطوره و شاید هم دلش می خواست باز در کنارش باشه اما بدون شک دلش نمی خواست طوری که اون لحظه لویی داشت باهاش رفتار می کرد باهاش رفتار بشه.
شاهزاده تقلا کرد و گفت:" لویی داری بهم صدمه میزنی."
" نگران نباش، الان می برمت اتاقم و جایگاه جدیدت رو بهت یادآوری میکنم." لویی این رو گفت و اون رو با خودش از اتاق بیرون کشید.
بیرون روی عرشه بارون سنگینی می اومد و دو گروه در حال جنگیدن بودن. با رسیدن به عرشه لیلین قدرتش رو جمع کرد و بالاخره لویی رو به عقب هل داد:" تو مستی، این دیونگی رو تمومش کن همین الان! تمومش کن!"
شاهزاده اطراف رو نگاه کرد و دید که وان دایرکشن داره با گروه کشتی جدید می جنگه، صدای برخورد شمشیر ها به هم دیگه و فریاد های عصبانی تو تمام عرشه پیچیده بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/43527926-288-k742538.jpg)
YOU ARE READING
(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسون
Romanceلیلین شِی، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط لویی تاملینسون، بدنام ترین دزد دریایی معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون...