متاسفانه وی پی ان وصل نمیشد بیام.
فصل خصوصیه.
یادداشت نویسنده ته این فصل به فهمیدن داستان کمک می کنه...بخونید
فصل بیست و دوم
لیلین سعی کرد تابلو نکنه و به صورت خالی کاپیتان زل زد.
می تونست داغ شدن صورتش رو وقتی لویی راجع به خوابش ازش پرسید حس کنه. چقدر خجالت آور.
کلمات با سرعت باورنکردی از مغزش عبور می کردن و حتی سختش بود دهنش رو باز کنه. لیلین می دونست که فقط باید طفره بره در نتیجه شروع به سرفه کرد و سعی کرد طبیعی بنظر برسه.
لویی بنظر کاملا صبور می رسید.
یعنی واقعا فکر کرده بود لیلین داشته می کشتتش؟ اون طوری که نایل اداش رو در آورده بود، معلوم بود که نایل چنون تصوری نکرده بوده... اما لویی حتی اگه شک کرده بود که لیلین راجع بهش چه خوابی دیده که اینطوری رفتار نمی کرد...نه؟ تا آخرین حد توانش بهش کرم می ریخت.
لیلین پرسید:" ببخشید اما چی باعث شد که چنین فکری کنی؟" و سعی کرد گیج بنظر برسه.
لویی شونه هاش رو بالا انداخت:" وقتی من اینجا بودم تو خواب بودی، داشتی تو خواب حرف می زدی... یه چیزایی می گفتی که انگار داشتی من رو می کشتی و از ظاهرت هم بنظر می اومد راحت نیستی... مگر اینکه تو خواب من کسی بودم که داشتم تو رو می کشتم و تو نمیخوای راجع بهش حرف بزنی." صداش کاملا جدی بود.
اما...
ممکن نبود لویی اونقدر خام و ساده باشه.
اما اگه می دونست لیلین چه نوع خوابی دیده که اینطوری رفتار نمی کرد.
وای چقدر همه چیز ضایع بود.
لیلین گلوش رو صاف کرد:" خب صادقانه من چیز زیادی از خوابم یادم نیست." و نگاهش به سمت دیگه ای چرخید:" در نتیجه کسی چه میدونه چی دیدم هرچند شک دارم راجع به قتل و کشتار بوده باشه."
" مطمئنی؟ آخه اسم منو زیاد به کار می بردی."
آخه چرا داشت باهاش اینکارو می کرد؟
صورت شاهزاده حتی بیشتر از چیزی که تب می تونست باعثش بشه داغ و قرمز شد و فقط دلش می خواست بمیره. و این حقیقت که لویی خبر نداشت داره چطوری خجالتش میده همه چیز رو بدتر می کرد.
وقتی دست لویی به سمت دست چپ لیلین رفت و از روی ملافه ها روش قرار گرفت لیلین یه نفس گرفت.
YOU ARE READING
(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسون
Romanceلیلین شِی، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط لویی تاملینسون، بدنام ترین دزد دریایی معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون...