بادبادک ها

2.2K 266 475
                                    

 به دوستاتون معرفی کنید لطفا و بقیه ی نوشته هام رو هم بخونید. انگیزه بهم بدید که زودتر این تموم بشه بریم سراغ چیزای جدید برای تابستون


فصل چهاردهم

لیلین درحالی که از اتاق مطالعه ی لویی بیرون می اومد گفت:" خب من حاضرم."

لویی بعد از اون " دور سریعشون" اومده بود تو اتاق و چند دست لباس تازه به لیلین داده بود که لیلین مطمئن بود مال خود لویی بودن. لیلین علاقه ای به پوشیدن لباس های دست دوم نداشت. اون هیچوقت نمی تونست به این شرایط عادت کنه. برای یه لحظه فکرش رفت سمت نایل. کسی که می تونست بالای مملکتش با مقام ممتاز بمونه حالا توی این شرایط زندگی می کرد و چیزی جز تیکه لباس های پارچه ای و پاره پاره نمی پوشید و تو کشتی ای پر از جنایتکار زندگی می کرد.

نایل چطور انقدر راحت چنین تغییر بزرگی تو زندگیش ایجاد کرده بود؟ نایل با اشراف زاده بودنش شانس بزرگی آورده بود اما اون راحت اون زندگی رو دور انداخته بود.

لیلین می دونست اون هرگز نمی تونه مثل نایل باشه. لویی با چشم های بررسی کننده به لیلین نگاه کرد و لیلین پایین شلوارش رو توی چکمه هاش که کمی هم براش گشاد بودن فرو کرد.

لویی خیلی کوتاه ازش تعریف کرد:" خوشگل شدی."

شاهزاده آستین های کت بلندی که بهش داده شده بود رو مرتب کرد:" چرا من باید اینو بپوشم؟"

" چون من میگم."

جواب خیلی سریع بود و لیلین خشمگین شد و مبازره طلبانه به لویی چشم غره رفت:" من نمیخوام بخاطر پوشیدن این لباس ها مریض بشم چون حتی نمی دونم اینا مال کی هستن. تا کی باید بپوشمش؟"

لویی سرشو تکون داد، دست هاشو جلوی سینه اش گره کرد و به سمت پلی که کشتی رو به خشکی وصل می کرد راه افتاد. لیلین بلافاصه دوید تا خودشو به اون برسونه. در حالی که از اون پله های شیب دار پایین می رفتن چشم هاش شروع به بررسی اطراف کرد.

" اگه مریض شدی می تونی بری پیش خانم راد. اون روی عرشه نمونده تا خوشگل بنظر بیاد و هیچ کاری نکنه." بعد به شاهزاده نگاه کرد و با پوزخند گفت:" این کاریه که تو انجام میدی."

لیلین احساس کرد که سرخ شده. سمت دیگه ای رو نگاه کرد گفت:" خب وقتی این همه ایکبیری روی عرشه هست، یکی باید خوشگل باشه دیگه."

حتی بدون بی صدا خندیدن های لویی هم لیلین می دونست که داره شوخی میکنه.

لیلین می دونست دلیل واقعی ای که اون تو کشتی بود چی بود... کنترل احتمالی روی تاج و تخت. لیلین سعی کرد اونطوری به قضیه فکر نکنه، مخصوصا که لویی می تونست یه حرومزاده ی بی رحم باشه که براش اهمیتی نداره چه کسی رو می کشه.

(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسونOnde histórias criam vida. Descubra agora