هشدار های فصل: کلا نخونید!
فصل هفدهم
نایل با صدای کوبیده شدن در اتاقش از جا پرید. همه چیز بدون الی کسل کننده بود. بعد از اینکه لویی بهش گفته بود از اتاقش بره بیرون، نایل به اتاق خودش برگشته بود تا بلکه یکم بخوابه. با این امید که وقتی بیدار میشه الی برگشته باشه و کشتی بالاخره از این بخش ایرلند بره.
متاسفانه این اتفاق نیوفتاد چون چند دقیقه ای بود که از خواب بیدار شده بود و فهمیده بود که برنگشتن. چون اگر برگشته بودن الی حتما اونو بیدار می کرد تا بهش بگه بیرون چقدر بهش خوش گذشته. نایل دوست نداشت به این فکر کنه چون فکر کردن بهش فقط باعث می شد برای برگشتنش بی طاقت تر بشه. در نتیجه وقتی صدای کوبیده شدن در رو شنید اول کمی گیج شد.
این عجیب بود چون حتی لیام هم اونقدر مودب نبود که بعد از در زدن برای ورود به اتاق اونقدر صبر کنه.
اون سریع نشست و به در زل زد:" بیا تو."
و در به آرومی باز شد.
الی با خستگی شروع کرد:" هری لطفا... اتاق همینجاس..." و با آرنجش در رو بیشتر هل داد تا به دیوار خورد.
نایل فقط می تونست با تعجب به الی که کمرش بخاطر تکیه ی صوفیا خم شده بود نگاه کنه. و همزمان هم دست هری رو گرفته بود به سمت اتاق هدایت می کرد. و هری به در ورودی تکیه داد. وقتی مشخص شد که هری حالا حالا قصد حرکت از اون نقطه رو نداره الی نگاهش رو به نایل چرخوند.
لبخند خجالتی ای زد و معلوم بود که پاهاش دارن از خستگی میلرزن:" ببخشید آوردمشون اینجا و مزاحم شدم اما نایل اونا تو بار زیاد نوشیدن و من به کمک احتیاج دارم لطفا..."
نایل بلافاصله بلند شد تا به دخترک که از وزن سوفیا روی شونه ش نزدیک بود زمین بیفته کمک کنه و شروع کرد:" مشکلی نیست!"
سوفیا با یه حالت شُل و ول گفت:" نایل، می زنم داغونت می کنم!" و دستشو به سمت مو طلایی که داشت اونو به سمت اتاق خواب لیام هدایت می کرد دراز کرد. حرکاتش در مقابل نایل چندان با قدرت نبودن.
وقتی نایل دستشو دور کمر مرد قد بلند تر پیچید اون غرید و چشماش گرد شد. اون انگار که تازه بهوش اومده باشه پرسید:" نایل؟"
و نایل اون رو هم به سختی به سمت اتاق لیام برد چون وزن هری مسلما از سوفیا خیلی بیشتر بود.
نایل جواب داد:" آره من اینجام هز." و اونو روی تخت کنار سوفیا گذاشت.
الی آهی کشید و روی لبه ی تخت نسشت و با این کارش سوفیا شروع کرد به ریز ریز خندیدن:" نایل تو رو دوست داره..ال!"
طرف دیگه ی تخت هری سعی کرد یک بار دیگه رو پاهای لرزونش بلند بشه. نایل درحالی که انگار سرگرم شده بود مشغول تماشا کردنش شد و وقتی نگاهشون تو چشم هم افتاد هری دست هاشو با یه پوزخند بزرگ به سمت نایل دراز کرد:" نایل! اول از همه باید به من می گفتی!"
![](https://img.wattpad.com/cover/43527926-288-k742538.jpg)
YOU ARE READING
(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسون
Romanceلیلین شِی، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط لویی تاملینسون، بدنام ترین دزد دریایی معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون...