رای و نظر بدید! فالو کنید
خب بذارید اول از همه بگم که فکر می کنم این داستان بی اندازه لوس و بی نمکه!!! االان که دوباره میخونمش حالم داره بد میشه! چی باعث میشد دوستش داشته باشید آخه؟
فصل پنجاه و چهارم
طبق محاسبات ملکه -مادر لیلین-، دروازه های شهر در بهترین حالت می تونستن 2 ماه دوام بیارن. البته این در صورتی بود که آذوغه درون شهر تموم نمیشد و با پیدا شدن جرمی، می تونستن ساموئل رو از سلطه به قصر کنار بزنن... و البته اگر میریام و ارتشی که از ایتالیا می آورد می تونستن حجم اصلی سربازان فرانسوی رو این مدت با جنگ های نامنظم کم کنن.
پس واقعا بهترین گزینه همکاری با شورشی ها بود؛ که این هم فقط می تونست حاصل مذاکرات لیلین با لویی و هری، سردسته ی اون گروه باشه. لیلین می دونست که روی اسب نشستن و تاختن برای بدن ضعیف شده اش و بچه اش اصلا موقعیت جالبی نخواهد بود... و هر چند این می تونست باعث کندی سرعتش شون بشه .. اما چاره ای جز رفتن با کالسکه نبود.
وقتی با برداشتن وسایل مختصر سفر با سوفیا و الی سوار درشکه شدن، اشتون برگشت!
خبر خوبی که اشتون براشون آورده بود پیدا کردن جرمی بود! ظاهرا اون و افرادش از خیانت ساموئل مطلع شده بودن و حالا مشغول آماده کردن گروه های داوطلب از بین مردم برای کمک بودن.
با شنیدن این ها، لیلین حس می کرد که مسئولیت روی دوشش خیلی سنگین تر شده و برای همین، بی اتلاف وقت از سوفیا -که روندن درشکه رو خوب بلد بود- خواست زودتر حرکت کنه.
اشتون هم به اصرار اینکه اون ها به یه پسر که کارهای سنگین رو انجام بده احتیاج دارن با شریک شدن اسب الی، خودش رو همراه شون کرد. بهرحال اگه می خواستن سریع تر حرکت کنن نمیشد همه مدام از درشکه استفاده کنن.
طبق چیزی که روی نقشه دیده میشد، الی معتقد بود که اگر فقط برای استراحت دادن اسب ها یک بار در روز و 4 ساعت در شب استراحت کنن، میتونن تقریبا یک هفته ای خودشون رو به هولمز چپل، که سوفیا تصادفا می دونست گروه هری باید اونجا باشن برسونن.
البته... سوفیا قسم خورده بود که با رسیدن به اونجا یه درس حسابی به لیام بده و این 90 % چیزی بود که موقع روندن درشکه ازش شنیده میشد و همین هم باعث میشد و با انگیزه ی خیلی خوبی درشکه رو برونه.
-
4 روز بود که از شهر خارج شده بودن اما از برنامه ی چیده شده توسط الی عقب مونده بودن چون مجبور شده بودن برای رو به رو نشدن با نیرو های فرانسوی از مسیر های فرعی تری برن.
لیلین نمی تونست باور کنه نفوذ توی شهر هاشون اینقدر راحت در حال شکل گیری بوده و بی خیالی پدرش و اطرافیانش زندگی تمام مردم کشور شون رو به چنین خطری انداخته.
DU LIEST GERADE
(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسون
Romantikلیلین شِی، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط لویی تاملینسون، بدنام ترین دزد دریایی معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون...