نقشه های جدید

1.3K 184 343
                                    

فصل چهل و پنجم

رشته ی تمام این افکار با دیدن یک چهره ی آشنای بخصوص در بین جمع متوقف شدن.

چطور ممکن بود اون اینجا تو قصر سلطنتی باشه— و نکتهی جالب تر این بود که الیزا داشت اون رو مستقیم به سمت اون مرد می برد و می گفت:" اوه و اینم مردی که به تازگی باهاش آشنا شدم، اوه لیلین واقعا خوشتیپ و خواستنی نیست؟"

لیلین طوری به الیزا نگاه کرد که انگار اون یه روانیه. شخصی که جلوشون بود اسقف اعظمی بود که لیلین توی ایرلند دیده بود. همون که لویی با زنجیر به صلیب وسط کلیسا بسته بودش و جلوی دهنش یه پارچه ی سفید بسته بود! خدای بزرگ، کار لیلین تموم بود.

اما آخه کی بر می گرده یه کشیش رو با کلمات خوشتیپ و خواستنی توصیف کنه؟

و اون لحظه بود که اون متوجه شد الیزا راجع به شخص دیگه ای صحبت می کرده، مردی که نیشخند آشنایی داشت که لیلینرو یاد چیزی می انداخت که اون لحظه نمی تونست بیاد بیاره.

درست ثانیه ای که بنظر نمی اومد هیچ راه فراری از ملاقات با اون دو مرد باشه دستش بوسیله ی دست گرم و آشنایی کشیده شد:" میشه برقصیم؟"

جرمی بود. خدا رو شکر. شاهزاده سریع به الیزا گفت که بعد از رقص برای معرفی شدن به بقیه بر میگرده و به نرمی اما با نهایت سرعت ممکن با جرمی دور شد.

ملاقات با اسقف بنظر غیر قابل اجتناب می اومد و یه حسی بهش می گفت که بزودی به محضر اسقف احضار میشه اما فعلا حداقل می تونست از دیدار مردی که فکر می کرد می شناستش جلوگیری کنه.

" بنظر وحشت زده میای. روح دیدی؟" جرمی با مهربونی پرسید و پرنسس رو بلند کرد و چرخوند.

شاهزاده لب پایینیش رو گاز گرفت:" یه مسئله ای هست که من —"

جرمی لبخند زد:" منظورت ترس از اینه که اسقف برای پدرت تعریف کنه مردی که دوستش داری باهاش چیکار کرده؟"

دهن شاهزاده باز موند:" تو از کجا —"

" اون قبلا راجع به اون ماجرا به پادشاه گفته، یادته توی کشتی بهت گفتم پدرت دستور داده کسانی که تو رو دزدیدن تا سر حد مرگ تعقب و دستگیر بشن؟ منبع اصلی اون دستور از اینجا شروع شد که اسقف اومد اینجا و به پدرتون گفت آخرین بار شما کجا دیده شده بودید. این جوری بود که ما تونستیم رد کشتی اونها رو بزنیم و پیدات کنیم. برای ما، یعنی اون کسانی که می خواستن شما سلامت به قصر برگردید اون کمک بزرگی بود."

لیلین با نفرت به اسقف نگاه کرد هرچند که نمی تونست اون مرد رو کاملا سرزنش کنه، هرکس در موقعیت اون چنان رفتاری باهاش میشد به دنبال انتقام می افتاد و نکته ی خنده دار قضیه اینجا بود که اگر لیلین حسی به شخص خاصی تو اون کشتی نداشت، الان از اسقف خیلی هم ممنون میشد.

(شاهزاده دزد دریایی (لویی تاملینسونWhere stories live. Discover now