part 2

5.7K 1K 248
                                    

از پشت حصار های نرده ای زمین فوتبال، مشخص بود که بچه ها هنوز شروع نکردن به گرم کردن..

چشماشو تنگ کرد و با تردید سرعت راه رفتنشو بیشتر کرد تا بفهمه چرا چند نفر دور نیمکت جمع شدن و چند نفر بلاتکلیف تو زمین میچرخن..

وارد زمین که شد سروصدای دوستاش توجهشو جلب کرد و در حالی که سرشو برگردونده بود و نگاهش سمت شلوغی بود راهشو به طرف دوستاش کج کرد..

بالاخره نگاهشو از اونا برداشت و درحالی که با جف دست میداد پرسید..
لویی: اونجا چه خبره؟!
جف: دنیل داره یه لیست انتخابی از بین بچه ها در میاره..
لویی: لیست تیم؟! خب پس چرا شما نمیرین اونجا؟
سم: اون مارو انتخاب نکرد..

لویی: این پسره هم بدجوری جو کاپیتان بودن برش داشته..حالا چه تیمی هست؟
استن: دارن از هر بخش یورک شایر تیم منتخب فوتبال برمیدارن..
لویی: اوه واقعا؟! این که خیلی عالیه..

سم: لویی تو برو پیشش شاید تورو یادش رفته..
لویی: چی داری میگی؟! واسه چی باید اسم منو یادش بره؟
جف: به هرحال برو ببین چه خبره..اسم نیک رو که نوشته..
لویی و جف رفتن جلو و اون چند نفر رو کنار زدن تا جلوتر برن..

دنیل: خیلی خب برید عقب..تقریبا تموم شد من این لیستو امروز میدم به مدیر تا خودش نتیجه نهایی رو بگه..
بچه ها تقریبا پراکنده شدن..لویی همراه دنیل تا نزدیک در رفت..

لویی: دنیل..اینجا چه خبره؟!
دنیل: آهه لویی اومدی..ببین من الان نمیتونم بازی کنم تو به جای من بچه هارو جمع کن تا گرم کنن و بعد بازی کنین..
لویی: یه لحظه صبرکن..اسم منو نوشتی دیگه؟!

دنیل: امم..لویی خب..ببین تعداد بچه ها خیلی زیاده انتخاب ها هم خیلی محدوده چون میدونی که فقط ما تو دونکستر نیستیم و از کل بخش فقط پونزده نفر میخوان..ولی اگه جای خالی پیدا کردم حتما اسمتو مینویسم..

لویی با تعجب اخم کرد و راه گوشاش رو به هر صدای خارجیه دیگه بست تا دوباره بشنوه دنیل چی گفت..
لویی: چی؟! تو..داری میگی اسم منو ننوشتی؟!

دنیل: بعدا راجع بهش حرف میزنیم..من باید ب..
دستای لویی کیفو ول کردن و یقه ی لباس دنیل رو جایگزینش کردن..
لویی: صبرکن ببینم..من این همه مدت اینجا بازی کردم من جز نفرات اول تیم مدرسم..تو چطور جرئت میکنی؟!

جف و استن متوجه عصبانیت لویی شدن و سریع خودشونو رسوندن ولی اونا واقعا داشتن باهم دعوا میکردن..
لویی: تو یه خودخواه عوضی هستی که لیاقت کاپیتانی رو نداری..همین الان اسم منو مینویسی فهمیدی؟!
دنیل: کسی به مدت زمانی که تو فوتبال بازی کردی نگاه نمیکنه..اینجا همه مطابق مهارتشون انتخاب شدن..

دستای لویی روی یقه ی لباس دنیل سست شدن و اخماش ازهم باز شدن انگار که آب پاکی روی دستش ریختن..
نادیده گرفتن تمام تلاش ها و با جون و دل بازی کردنا چیز کمی برای لویی نبود..

Legionnaire(L.S) [Completed]Where stories live. Discover now