part 5

5.4K 901 442
                                    

مجلل ترین سالن اجتماعات رزرو شده برای بزرگ ترین مدرسه ی دنکستر که از بیرون شبیه کلیساهای قدیمی و از درون شبیه پارلمان های نو ساخت بود..

لباس های شیک مهمان ها با رنگ های متنوع خودنمایی میکردن..همه ی پدرمادر ها و مهمان های دیگه با شادی و خوشحالی سرگرم صحبت و نوشیدن بودن..

مثل اینکه به بزرگ ترین مهمونی مشترکی دعوت شدند و قراره تا دقایقی دیگه با ورود فرزندانشون با لباس های مخصوص فارغ التحصیلی، با افتخار تشویق کنند و اونهارو تا جایگاهشون همراهی کنن..

خانم فیلیپس مدیر اجرایی مدرسه توی جایگاه سخنرانی قرار گرفت و همراه با تنظیم کردن میکروفون کوچیک روی میز، صداشو صاف کرد و از مهمان ها خواست تا روی صندلی هاشون بشینن و با تشویقشون دانش آموزان رو همراهی کنن..

با باز شدن در بزرگ چوبی که ارتفاعی دو برابر قد دانش آموزا داشت، صدای تشویق حضار و موزیک ملایم در حال پخش، باهم آمیخته شد و دانش آموزا با لباس های بلند و مشکی رنگ، به همراه کلاه های مخصوص که منگوله ی سفیدی ازش آویزون بود، وارد شدند..

دو صف تقریبا طولانی متشکل از دخترها و پسر های خوشحال از فرش قرمز عبور کرد و همگی با نظمی خاص روی استیج ایستادن تا عکس های یادگاری دست جمعی ازشون گرفته بشه..

این روز خاص میتونست برای هرکس معنی های مختلفی رو بده شاید برای یک نفر به معنی قدم گذاشتن به آینده بود شاید به معنی بزرگ یا بالغ شدن یا به معنی تشکیل زندگی مستقل ولی برای لویی تاملینسون فارغ التحصیل شدن معنی ای جز رهایی از بند درس و مدرسه نداشت..

احتمالا به همین علت بود که لویی از بقیه خوشحال تر به نظر میرسید..
این خوشحالی تو قلب جوانا درحالی که دست پدر پیرش رو گرفته بود و از پایین با چشمای براقش به پسرش خیره شده بود، امیدی ایجاد میکرد...

بعد از دریافت لوح و جایزه بچه ها پراکنده شدن پدر مادر ها با خوشحالی فیلم برداری میکردن تا این لحظات رو برای همیشه ثبت کنن..

لویی به سمت پدر و مادر و پدربزگش که بیشتر از هرکس دیگه ای دوستش داشت، رفت..
اول تو آغوش گرم مادرش آروم گرفت و بعد دست پرمحبت پدرش که پشتشو نوازش میکرد..

این جو صمیمی و پر از امید و خوشحالی خیلی کم بینشون پیش می اومد ولی همیشه دل هر سه تاشون به همدیگه خوش بود..لویی آروم پدربزرگشو بغل کرد و اونو محکم با دستای کوچیکش فشار داد..

خانواده ها مثل اغاز مهمونی دوباره دورهم جمع شدن..بعضی از بچه ها برای دسته جمعی بریدن کیک بزرگ داوطلب شده بودن..

بچه هایی که توانایی ساز و موسیقی داشتن روی استیج در حال اجرا بودن درهمین حال بعضی ها درحال جشن گرفتن با جمع دوستانه ی خودشون بودن که لویی جزو این دسته بود..

Legionnaire(L.S) [Completed]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora