part 11

5K 929 387
                                    

اوقات تنها بودن تو خونه برای لویی مسئله ی مهمی نبود مخصوصا حالا که سرگرمی های جدید و چیزای جالب زیادی تو خونه وجود داشت تا وقت لویی رو پر کنه..

البته حضور موقت پاول هم بی تاثیر نبود و از اونجایی که لویی فرد اجتماعی و شوخ طبعی بود میتونست خیلی راحت با پاول ارتباط برقرار کنه و تا زمانی که هری نیست از تنهایی دربیاد..

ولی اینطور که معلوم بود هری آدمی نبود که وقت زیادی رو تو خونه بگذرونه و لویی بیخودی برای اومدنش تا شب منتظر موند و شکمشو گرسنه نگه داشت پس بدون اینکه بیشتر از این منتظر بمونه و بهش فکر کنه برای خودش غذا سفارش داد و شب رو با خیال راحت گذروند..

.

لویی خوابالو چشماشو مالوند و تلوتلو خوران از اتاقش اومد بیرون..
با دیدن خونه ی سوت و کور، به هری حق میداد که نیاد خونه و فقط امیدوار بود زودتر مشکل حل بشه و از اینجا بره با اینکه میدونست قرار نیست جایی بهتر از اینجا بره..

در حال قهوه درست کردن بود که متوجه اومدن یه نفر شد..به طرف در رفت اون پاول بود..
لویی حتی نمیدونست پاول شبا میمونه یا میره ولی از اعتمادی که بهش شده بود احساس رضایت میکرد..
پاول: اومدم دنبالتون..

لویی: کجا باید بریم؟
پاول: ساعت ده باید باشگاه باشید..
لویی با یادآوری تمرین های سخت دیروز فنجون قهوه رو آورد پایین و با بیحالی غر زد..
لویی: مگه تمرینامون یه روز صبح یه روز بعدازظهر نبود؟

پاول: معمولا اینو میگن ولی درواقع زمان مشخصی نداره و هروقت مربیتون بخواد باید برای تمرین حاضر بشید..
لویی: باشه..الان حاضر میشم..

.

با اینکه امروزم لویی دیر رسید ولی هنوز چندنفری مثل لویی دیر کرده بودن و هنوز تو رختکن درحال لباس پوشیدن بودن که اتفاقا پسر مو بلوند هم جزوشون بود..

لویی ناخواسته احوال پرسی گرم تری با نایل کرد و البته که این ناشی از رفتار خود نایل هم بود..
نایل: چه خبر لویی؟!
لویی: همه چیز خوبه..اامم؟!
نایل: نایل صدام کن..
لویی: همه چیز خوبه نایل..

بچه ها رفتن و نایل کنار در منتظر موند تا لویی آماده شه و بعد باهم به طرف پله ها رفتن..
نایل: دیروز خیلی خوب بازی میکردی..قبلا کدوم باشگاه بودی؟
لویی: خبب راستش من تو هیچ تیمی نبودم..

نایل با تعجب و خوشحالی به لویی نگاه کرد و صمیمانه دستشو دور گردنش انداخت..
نایل: اصلا بهت نمیاد یه بازیکن آماتور باشی..!
لویی با خنده سرشو انداخت پایین و چتریاشو کنار زد..
لویی: البته فوتبال زیاد بازی میکنم..خیلیم شوت نیستم..
نایل: اوه پسر..!

امروز روز بهتری برای لویی بود چون حالا تنها نبود و تقریبا با سبک تمرینا آشنا شده بود البته که هنوز چیزای خیلی زیادی واسه یادگرفتن وجود داشت و قرار نبود امروز مثل دیروز باشه..
آقای استایلز مثل بقیه بچه ها با لباس ورزشی وارد زمین شد و این صحنه فقط برای لویی تازگی داشت..

Legionnaire(L.S) [Completed]Where stories live. Discover now