part 25

7.8K 932 2.4K
                                    

عععرررر
خودم انقدر واسه این قسمت عر زدم که عردونم پاره شد :|

اگه عردونتونو پاره نکنین میرم سال 97 میام :'| به قوران ابلفض حقی :'/

---
سرشو از رو فرمون بلند کرد و به ماشین پاول که در فاصله ی صدمتریش جلوی خونه پارک شده بود نگاه کرد..

چند دقیقه ای میشد که پاول و آدام رفته بودند تو خونه تا لویی رو ببرن، ولی برای هری به اندازه ی چند سال میگذشت..

قلبش محکم تو سینه میزد..
هم منتظر بود برای آخرین بار لویی رو ببینه..
هم دلش نمیخواست اینطوری ازهم جدا شن..

به هرحال این خواسته ی خودش بود و چاره ی دیگه ای نداشت..دیدن اون پسر تو هر موقعیت و مکانی باعث خراب تر شدن اوضاع میشد..

پاول آروم در اتاقو باز کرد و وارد شد..
سر لویی روی میز بین اون همه کاغذهای پراکنده و برگه های مچاله شده، به چشمش خورد..
آروم بهش نزدیک شد و بیدارش کرد..

لویی چشمای پف کردشو آروم باز کرد..
تا پاول چمدونشو برداره سریع جامپر مشکی با شلوار جینشو پوشید و دنبالش راه افتاد..
لویی: پاول..
پاول: بله؟
لویی: یه لحظه صبرکن اتاقو مرتب کنم..
پاول: ولی یکم دیر شده..منتظرمونن..
لویی: ولی خیلی ناجوره..
پاول: نگران نباشین خودم که برگشتم تمیز میکنم..

لویی حس اون غروبی رو که با مادر پدرش خداحافظی کرده بود و همراه زین به گلاسکو اومده بود هیچ وقت فراموش نمیکرد ولی حالا حس ترک کردن این خونه، جای تلخی اون روزو براش پر کرد..




هری با دیدن لویی که چقدر ناتوان و ناراحت سوار ماشین شد بزاق دهنشو که مثل خون تو دهنش جمع شده بود قورت داد..
دستاش دور فرمون قفل شدن و با دور شدن ماشین، ضعیف شدن نیروی جاذبه بین قلبش با قلب لویی رو به وضوح احساس کرد..



لویی: پاول! میشه اول بریم باشگاه..من یه سری وسایل هم اونجا دارم..
پاول که خبر زیادی از ماجرا نداشت، فقط وظیفه ی عمل کردن به خواسته های هری و لوییو برعهده داشت اما دیدن اون دو نفر تو این حال و اوضاع به شدت ناراحتش میکرد..




لویی چمدونشو برداشت و جواب سوال پاول رو که تو چشماش موج میزد، داد..
لویی: باید وسایلامو بذارم تو چمدونم..
پاول: پس بذارید کمکتون کنم..
لویی: نمیخواد..زود برمیگردم..




لویی کیف دستیشو از چمدون درآورد و هرچیزی که تو کمدش تو رختکن مونده بود برداشت..
به اطراف خوب نگاه کرد..
دلش برای اینجا خیلی تنگ میشد..
بی خداحافظی از دوستاش جدا شدن بیشتر ناراحتش میکرد..



Legionnaire(L.S) [Completed]Where stories live. Discover now