لویی با عجله سوار ماشین شد و نفس زنان معذرت خواهی کرد..
لویی: اه..من..ببخشید..
هری با گوشه ی چشم بهش نگاه کرد و با دیدن موهاش میتونست حدس بزنه بازم به خاطر چی دیر کرده..
هری: دفعه ی بعد منتظرت نمیمونیم لویی..
لویی لباشو غنچه کرد تا جلوی خندشو بگیره و به بیرون خیره شد..لویی وارد زمین شد و با دیدن دوستاش لبخند به لبش نشست به هرحال وقت گذروندن با اونا خیلی بهتر از تنهایی تو خونه چرخیدن بود مخصوصا که حالا با نایل صمیمی تر شده بود..
حضور لویی برای نایل هم خوشایند بود و به نظر میومد اون گشتن با دوست جدیدش رو بیشتر ترجیح میداد چون هربار که لویی رو میدید به طرفش میومد و مثل دوتا دوست قدیمی باهم گرم میگرفتن..نایل: هیییی.. چطوری؟! پاهات خوب شدن؟!
لویی خندید و ابروهاشو داد بالا..
لویی: اامم اره خداروشکر میتونم راه برم..
نایل: دیروز میخواستم بهت زنگ بزنم شمارتو نداشتم..
لویی: آا..خبب..الان که گوشیم پیشم نیست ولی پایین یادم بنداز شمارتو سیو کنم..
جیمز: شما دوتا..برین تو صف گرم کنین..زود باشید..
لویی و نایل کنارهم شروع کردن به آروم دوییدن..لویی: امروز تعدادمون کمتره..!؟
نایل: اره امروز تمرین زیاد مهم نیست و بعضیا یعنی بازیکن خوبامون معمولا نمیان..
لویی: بد شد..حس میکنم اینجوری بیشتر تو چشم میام..
نایل خندید و دستشو به پشت لویی زد..
نایل: امروز دیگه از تنبیه خبری نیست..
گرم کردن با توپ مثل تفریح بود چون در حین پاسکاری و روپایی زدن و چیزهای مثل اینها میشد حرف زد و زیاد خستگی به دنبال نداشت..زمان گرم کردن که تموم شد هری وارد زمین شد و طبق معمول شروع کرد به گشت زدن بین بچه ها..جیمز و مولر هم دست از صحبت برداشتن و بین بچه ها پراکنده شدن..
با نزدیک شدن هری لویی سعی میکرد تمرینشو درست انجام بده و نایل که متوجه تمرکز لویی شد ریز خندید و به نظرش اون تنبیه ها کار خودشونو کرده بودن و با اینکه اون لحظه از رفتار هری خوشش نمیومد ولی فهمید اون فقط درس عبرتی برای لویی بود..هری: نایل..تو برو پیش اون دو نفر باهاشون سانتر کردن کار کن..
نایل لبخندی به لویی تحویل داد و حرف هری رو انجام داد..
هری توپ رو از دست نایل گرفت و دوبار به زمین زد..
هری: خبب..تاملینسون ببینم چندتا روپایی میتونی بزنی؟
هری توپو تو بغل لویی انداخت و لویی برای چند لحظه بهش خیره موند..لویی: روپایی زدن مگه برای گرم کردن نیست..؟!
هری: من که نگفتم گرم کن..میخوام مهارت روپایی زدنتو ببینم..یعنی سعی کن توپو نندازی زمین..
لویی: ولی..خب اگه شانسی افتاد زمین..
هری: خیلی خب اگه بلد نیستی پس بیخیالش..
لویی: بلدم..
لویی بلند گفت و مانع شد که هری ازش بگذره..