part 23

6.6K 894 1.1K
                                    

" آااامده عممممم "

" بالاخره قرار از چهره ی واقعی بن رونمایی شه "

" البته اینجا کاریم نداره هااا فقط یکم کرموئه مثل زندگی واقعیش "

" عمدا شخصیت بن وینستون رو گذاشتم که فحشکش کنیدش پس کمکاری نکنین "

" کمربندارو ببندین "

----
صدای ترق تروق، تای ابروهاشو بالا پایین برد..
با لبای آویزون پلکاشو آروم ازهم جدا کرد و نگاه خوابالودشو به صحنه ی رو به روش دوخت..


لویی: پاول..!
لویی با صدای بم و ضعیفی که بیانگر تعجب و کنجکاویش بود گفت..
لویی: چیشده؟! اینجا..
لویی نیم خیز شد و به پاول و آباژور بزرگی که همراهش بود خیره شد..



پاول: ببخشید بیدارتون کردم..آقای استایلز گفتن اینو بیارم تو اتاق..باید ببرمش جای دیگه؟!
هری: نه همونجا خوبه..
صدای هری که از در وارد شد نگاه لویی و پاول رو به سمت خودش کشوند..
هری: اونجا فضای بیشتری از جلوی بالکن رو روشن میکنه..



لویی با تعجب کامل نشست و درحالی که به آباژور اشاره میکرد به هری نگاه کرد..
لویی: اونو..به خاطر من..سفارش دادی؟!
هری شونه هاشو انداخت بالا و به طرف دستشویی رفت..
هری: خب درواقع..آباژور های تو قفسه هدبورد خیلی کوچیک بودن..به هرحال یکی مثل اون لازم بود..




لویی لبخند زد و سریع لباشو غنچه کرد ولی درحالی که مثلا با خودش حرف میزد با یقین گفت..
لویی: آره دیگه..چون من که بعد از رفتن بن میرم اتاق خودم..



هری: پس میتونی آباژورتو با خودت ببری..
لویی: نه دیگه..حالا که واسه اینجا خریدی منم اینجا میمونم..میشه بمونم؟!
لویی با هیجان جملشو شروع کرد و با خواهش به اتمام رسوند..




هری جلوی در دستشویی ایستاد و پوزخند زد طوری که مطمئن بود چهرش دیده نمیشه..بعد صداشو صاف کرد و تقریبا با جدیت گفت..
هری: هرطور راحتی..


لویی خندید و خودشو رو تخت پرت کرد..
لویی: ممنون پاول..
پاول با لبخند سرشو تکون داد و از اتاق خارج شد..




.
بن: پس پدرت کمکت میکنه..
لویی: آره خب..تنها پسرشم دیگه..
هری وارد آشپزخونه شد تا سر از حرفاشون در بیاره چند لحظه ای سرگرم گرم کردن تست ها شد و بعد پشت میز نشست...




Legionnaire(L.S) [Completed]Where stories live. Discover now