part 44

8.9K 766 1.2K
                                    

" از لیست پیدا کنید قسمت هارو حواستون به شماره ی پارت ها باشه لطفا اشتباه نخونید "

سلاام من برگشتم بالاخره 😑😂😃

با یه سرماخوردگیه فاکی البته 😑😭
خلاصه که این قسمت زیاده منم جر خوردم سرش 😫
ووت و کامنتا کم باشه میرم به مسافرت ابدی 😭💔

--
لویی: هرییی بیا کمک کن..!

لویی که با دوتا باکس بزرگ تو بغلش سعی داشت از ماشین پیاده بشه، تقریبا داد زد..

هری جلوی در خونه متوقف شد و برگشت..
هری: هی اونارو بذار زمین..

لویی: خب بیا از دستم بگیر..

هری در خونه رو باز کرد و زود به طرف لویی برگشت..
هری: خب باید در خونه رو اول باز کنم یا نه..بدش به من..

هری دوتا باکسو به راحتی برداشت و رفت داخل خونه..
خونه ای که تازه باهاش آشنا شده بود و به نامِ لویی بود..

لویی هم مِمو بُرد سیمی تقریبا بزرگو از ماشین خارج کرد و وارد خونه شد..

با روشن شدن خونه، هری با دست های پر، لبخند ملیحی زد و ایستاد تا لویی هم پشتش وارد خونه شد..

هری: دوباره تبریک میگم..خونه ی خوشگلی داری..

لویی خندید و ممو بردو روی زمین به دیوار تکیه داد..
لویی: البته اگه این ریخت و پاش بذاره خونه خوشگلیشو نشون بده..

هری هم خندید و سرشو تکون داد..
هری: نه خوبه..کوچولو موچولو مثل خودت..انقدر شلوغی هم عادیه..

لویی: خوبه که توهم بهش عادت کردی..اونارو بذار زمین..

هری: ببرم تو اتاقت؟!
لویی: نه اول باید اتاقو خالی کنیم..

هری: لویی تو مطمئنی خودمون میتونیم دیوارای اتاقو خوب رنگ کنیم..؟!

لویی: اره بابا..مگه قبلا از اینکارا نکردی؟!

هری: نه راستش..

لویی: خیلی خب هری..اصلا وقت نداریم..من اتاقو خالی میکنم تو ظرف های رنگو از تو ماشین بردار بیار..
لویی با عجله گفت و آستین های تیشرت سورمه ایشو داد بالا و رفت تو اتاق..

تا هری برگرده، لویی خرت و پرتاشو ریخت بیرون و فقط تخت و میز و چیزای بزرگش موند که باید با کمک هری از اتاق خارج میشدن..

Legionnaire(L.S) [Completed]Where stories live. Discover now