" از لیست پیدا کنید قسمت هارو حواستون به شماره ی پارت ها باشه لطفا اشتباه نخونید "
سلاام من برگشتم بالاخره 😑😂😃
با یه سرماخوردگیه فاکی البته 😑😭
خلاصه که این قسمت زیاده منم جر خوردم سرش 😫
ووت و کامنتا کم باشه میرم به مسافرت ابدی 😭💔--
لویی: هرییی بیا کمک کن..!لویی که با دوتا باکس بزرگ تو بغلش سعی داشت از ماشین پیاده بشه، تقریبا داد زد..
هری جلوی در خونه متوقف شد و برگشت..
هری: هی اونارو بذار زمین..لویی: خب بیا از دستم بگیر..
هری در خونه رو باز کرد و زود به طرف لویی برگشت..
هری: خب باید در خونه رو اول باز کنم یا نه..بدش به من..هری دوتا باکسو به راحتی برداشت و رفت داخل خونه..
خونه ای که تازه باهاش آشنا شده بود و به نامِ لویی بود..لویی هم مِمو بُرد سیمی تقریبا بزرگو از ماشین خارج کرد و وارد خونه شد..
با روشن شدن خونه، هری با دست های پر، لبخند ملیحی زد و ایستاد تا لویی هم پشتش وارد خونه شد..
هری: دوباره تبریک میگم..خونه ی خوشگلی داری..
لویی خندید و ممو بردو روی زمین به دیوار تکیه داد..
لویی: البته اگه این ریخت و پاش بذاره خونه خوشگلیشو نشون بده..هری هم خندید و سرشو تکون داد..
هری: نه خوبه..کوچولو موچولو مثل خودت..انقدر شلوغی هم عادیه..لویی: خوبه که توهم بهش عادت کردی..اونارو بذار زمین..
هری: ببرم تو اتاقت؟!
لویی: نه اول باید اتاقو خالی کنیم..هری: لویی تو مطمئنی خودمون میتونیم دیوارای اتاقو خوب رنگ کنیم..؟!
لویی: اره بابا..مگه قبلا از اینکارا نکردی؟!
هری: نه راستش..
لویی: خیلی خب هری..اصلا وقت نداریم..من اتاقو خالی میکنم تو ظرف های رنگو از تو ماشین بردار بیار..
لویی با عجله گفت و آستین های تیشرت سورمه ایشو داد بالا و رفت تو اتاق..تا هری برگرده، لویی خرت و پرتاشو ریخت بیرون و فقط تخت و میز و چیزای بزرگش موند که باید با کمک هری از اتاق خارج میشدن..