part 13

5K 937 390
                                    

یکی دو ساعتی میشد که لویی از اتاقش بیرون نیومده بود و دلیلی برای بیرون اومدن نمیدید و البته که درد پاهاش بهش دستور میدادن فقط دراز بکشه و تکون نخوره..

هری بعد از در زدن، نیمه اومد داخل و به لویی که دمر خوابیده بود نگاه کرد دوباره رد قرمز ساق پاش جلب توجه کردن..
هری: من دارم میرم بیرون هروقت گرسنت شد غذا حاضره برو بخور..

هری انتظار نداشت جوابی بشنوه حتی انتظار نداشت غذاشو بخوره به هرحال حق میداد که ازش دلخور باشه ولی برای هری این اصلا اهمیت نداشت چون این روش تربیتیش بود..

ولی لویی ناتوان تر و گرسنه تر از این حرفا بود که بیخیال شام بشه بالاخره از اتاق رفت بیرون و غذای آماده رو میز رو دید با کنجکاوی رفت سمتش درواقع فکرنمیکرد هری اهل آشپزی و خونه داری باشه ولی با دیدن رنگ و روی غذا و عطر خوبش که به مشامش خورد تازه فهمید چرا هری با اینکه تنهائه بازم کسی رو استخدام نمیکنه که به کارهای خونه برسه..

غذاشو برداشت و رفت رو کاناپه ی روبه روی تلویزیون لم داد..
مدت زیادی از رفتن هری میگذشت و حالا هوا کاملا تاریک شده بود لویی برای آخرین بار کانال رو عوض کرد و در نهایت تلویزیونو خاموش کرد..

به طرف آشپرخونه رفت ظرف غذاشو روی میز گذاشت یکم مکث کرد فکر کرد که بهتره ظرفشو بشوره ولی صدای زنگ گوشیش این اجازه رو بهش نداد..
جوانا بود کل روز لویی فرصت پیدا نکرده بود بهش زنگ بزنه پس بی معطلی جوابشو داد..

.
هری با چهره ی تقریبا خسته و کلافه وارد خونه شد خواست به سمت اتاقش بره که لویی رو تو آشپزخونه دید که کنار میز پشت بهش ایستاده بود و با صدای تقریبا بلندی صحبت میکرد ناخواسته صبر کرد و صداشو شنید..

لویی: آره مامان...آره خونه ی خوبیه بقیه هم مثل منن..به هرکی یه واحد دادن..نه زیاد بزرگ نیست..
ابروی هری پرید بالا و بیشتر کنجکاو شد که به حرفاش گوش کنه..

لویی: آه نه فقط یکم خستم..امروز کلا سرتمرین بودیم..باشه فردا بهت زنگ میزنم..خداحافظ..
تماسو قطع کرد و برگشت..
با دیدن هری متعجب شد ولی خواست از آشپزخونه بره بیرون..

هری دستشو به کانتر تکیه داد و پوزخند زد..
هری: یادم نمیاد به بقیه بچه ها هم یه واحد داده باشم..؟!
لویی: من چیزی که قراربود اتفاق بیوفته رو بهش گفتم..

هری: من اتفاقی صداتو شنیدم چون اومدم بگم الان پیش آقای هاردی بودم..
لویی: هاردی کیه؟
هری: آه خببب..دارم در مورد خونه صحبت میکنم اون مسئول این کاره..ولییی..
لویی: ولی چی؟

هری: ولی دردسر تحویل خونه خیلی بیشتر از چیزیه که فکرشو میکردم..خب اینکه تو بازیکن لژیونر هستی و باید از طرف باشگاه، خونه و امکانات بهت بدن چیز سخت یا عجیبی نیست ولی اوناهم دنبال بهونه هستن که از زیر اینکار در برن بالاخره تو این دوره زمونه کسی به فکر کس دیگه نیست و کسی نه هزینه هات و نه ضمانتتو قبول نمیکنه فقط بهم دیگه پاس میدن..

Legionnaire(L.S) [Completed]Where stories live. Discover now