Part 47

6.4K 694 1.4K
                                    

تابستونم تموم شد و من... 🙃

بیچز مارسل رو ،الکس دوست صمیمی هری تو واقعیت، تصور کنین =)
اگه عکسشو میخواین بگین من بزنم تو آلبوم خانوادگی :>

با انرژی بخونیدا 🌸

----
با شنیدن سروصدای آدم های آشنایی که حضورشون حس خوب و راحتی بهش میداد، لبخند به لبش نشست و از حیاط بزرگ عمارت، وارد خونه ی بزرگ و جدید شد...

هری: شما سردتون نیست..؟ چرا درو باز میذارین..؟!
هری در شیشه ایه بزرگ راهرو رو بست و به جمع دوستانه و صمیمی اون سه نفر پیوست..

هیلی و نایل داشتن با کینکت ایکس باکس بوکس بازی میکردن و لویی پشت سرشون با هیجان داد و بیداد میکرد و تشویق، که متوجه ورود هری شدن..

نایل: هیلی یه لحظه قطع کن..سلام آقای استایلز..
هیلی: نههه..چون تو داری میبازی..سلام هرییی..!

لویی زود اومد پیش هری و خودشو تو بغلش انداخت و مثل بچه ها دستاشو از گردنش آویزون کرد..
لویی: چرا انقدر دیر اومدییی..؟!!

هری: گفتم که کارم طول میکشه..
هری هم مثل لویی گفت و اونو تو بغلش کشید و شروع کرد به بوسیدن گردنش..

لویی ریز خندید و با خجالت خودشو کشید عقب..
بعد دست هریو گرفت و باهم رفتن پشت نایل و هیلی و رو کاناپه نشستن..

لویی: هیلی بسه دیگه..قرار بود وقتی هری اومد فیفا بازی کنیم..

هیلی: آاا نههه..هری زود اومددد..
هیلی با ناراحتی و ادا غر زد و نایل هم با لویی یکی شد..

نایل: آره دیگه..بوکس بسه..

هری: من بوکس دوست دارم اتفاقا..نایل خسته شدی بیا من با هیلی بازی میکنم..

هیلی با خوشحالی بالا پایین پرید و رو به روی مانیتور با ذوق تو هوا مشت میزد..
هیلی: آررهه..نایل خودم میندازمت بیروننن..

نایل خندید و سرجاش ایستاد تا هیلی کارشو یه سره کنه و کرد..
هیلی موهای باز و دوباره قهوه ای رنگ کردشو داد عقب و دست به کمر خندید و منتظر موند..
هیلی: نفر بعدی..!

لویی: هیلی تو دیگه زیاد بازی کردی... اول منو هری بازی کنیم..
لویی گفت و رفت پیش هیلی..

هیلی با پوزخند چشماشو واسه لویی تنگ کرد بعد از خنده ی بانمک لویی، خندید..
هیلی: خیلی خب..من میرم غذا سفارش بدم..

نایل با لبخند گرمش به هری دست داد..
هری: تبریک میگم نایل..خیلی جای خوبی انتخاب کردی..!

Legionnaire(L.S) [Completed]Where stories live. Discover now