تابستونم تموم شد و من... 🙃
بیچز مارسل رو ،الکس دوست صمیمی هری تو واقعیت، تصور کنین =)
اگه عکسشو میخواین بگین من بزنم تو آلبوم خانوادگی :>با انرژی بخونیدا 🌸
----
با شنیدن سروصدای آدم های آشنایی که حضورشون حس خوب و راحتی بهش میداد، لبخند به لبش نشست و از حیاط بزرگ عمارت، وارد خونه ی بزرگ و جدید شد...هری: شما سردتون نیست..؟ چرا درو باز میذارین..؟!
هری در شیشه ایه بزرگ راهرو رو بست و به جمع دوستانه و صمیمی اون سه نفر پیوست..هیلی و نایل داشتن با کینکت ایکس باکس بوکس بازی میکردن و لویی پشت سرشون با هیجان داد و بیداد میکرد و تشویق، که متوجه ورود هری شدن..
نایل: هیلی یه لحظه قطع کن..سلام آقای استایلز..
هیلی: نههه..چون تو داری میبازی..سلام هرییی..!لویی زود اومد پیش هری و خودشو تو بغلش انداخت و مثل بچه ها دستاشو از گردنش آویزون کرد..
لویی: چرا انقدر دیر اومدییی..؟!!هری: گفتم که کارم طول میکشه..
هری هم مثل لویی گفت و اونو تو بغلش کشید و شروع کرد به بوسیدن گردنش..لویی ریز خندید و با خجالت خودشو کشید عقب..
بعد دست هریو گرفت و باهم رفتن پشت نایل و هیلی و رو کاناپه نشستن..لویی: هیلی بسه دیگه..قرار بود وقتی هری اومد فیفا بازی کنیم..
هیلی: آاا نههه..هری زود اومددد..
هیلی با ناراحتی و ادا غر زد و نایل هم با لویی یکی شد..نایل: آره دیگه..بوکس بسه..
هری: من بوکس دوست دارم اتفاقا..نایل خسته شدی بیا من با هیلی بازی میکنم..
هیلی با خوشحالی بالا پایین پرید و رو به روی مانیتور با ذوق تو هوا مشت میزد..
هیلی: آررهه..نایل خودم میندازمت بیروننن..نایل خندید و سرجاش ایستاد تا هیلی کارشو یه سره کنه و کرد..
هیلی موهای باز و دوباره قهوه ای رنگ کردشو داد عقب و دست به کمر خندید و منتظر موند..
هیلی: نفر بعدی..!لویی: هیلی تو دیگه زیاد بازی کردی... اول منو هری بازی کنیم..
لویی گفت و رفت پیش هیلی..هیلی با پوزخند چشماشو واسه لویی تنگ کرد بعد از خنده ی بانمک لویی، خندید..
هیلی: خیلی خب..من میرم غذا سفارش بدم..نایل با لبخند گرمش به هری دست داد..
هری: تبریک میگم نایل..خیلی جای خوبی انتخاب کردی..!