part 16

5.4K 1K 821
                                    

مژه های لویی یکم ازهم فاصله گرفتن و پلکاشو فقط ازهم جدا کردن..
قبل از اینکه چشماشو باز کنه کف دستشو باز کرد و انگشتاشو جمع کرد..
نرمی ران پایی رو حس کرد شروع کرد به خاروندنش ولی حس خوب خارونده شدن رو، رو پاش احساس نکرد پس اخماش توهم رفتن و چشماش نیمه باز شدن..


صورت هری درست مقابل چشمای لویی روی میز بود..
لویی با تعجب چشماشو کامل باز کرد و نگاهشو سوق داد به دستش که روی پای هری قرار گرفته بود..
فورا دستشو جدا کرد و بلند شد و تازه فهمید دیشب تو چه وضعیتی خوابشون برده..


پلکای هری هم آروم پریدن و چشماش باز شدن..
آروم سرشو از میز جدا کرد ولی از درد شدید گردنش نیم خیز با فاصله از میز موند..
هری: آخ..لعنتی..

لویی سعی کرد از جاش بلند شه ولی حس میکرد ستون فقراتش شکل اس گرفته و اگه یه حرکتی بزنه صدای شکستن اونارو میشنوه..


وضعیت هری هم بهتر از لویی نبود اون فقط آروم از جاش بلند..
هری: آهه تاحالا اینجوری خوابم نبرده بود..
لویی: من کمرم درد میکنه..
لویی با خمیازه دستاشو آروم کشید تا بدن مچاله شدش صاف بشه و خستگی از تنش بیرون بره..
هری درحالی که گردن و کمرشو ماساژ میداد از اتاق رفت بیرون و لویی هم به دنبالش..


لویی: من اینجوری نمیتونم بیام باشگاههه..
هری: امروز تمرین نداریم بیخودی غر نزن..
لویی یه لحظه مکث کرد و بعد با خمیازه وارد آشپزخونه شد..
لویی: کلا گفتم..
هری رفت سمت یخچال و با صدای بم جواب لویی رو داد..
هری: خیلی خب..بعد از صبحانه میریم سالن نزدیک همینجا..امروز بدون ماساژ نمیتونه شروع شه..



.
لویی پشت هری آروم قدم برمیداشت..
انقدر همه چیز زیبا و شیک بود که از ابتدای راهرو تا خود سالن چشمای لویی برق میزد و با دهن نیمه باز به همه چیز خیره میشد یکم که از هری فاصله گرفت از پشت در شیشه ای محو اتاقی شد که یه تخت لوکس با تمام امکانات جانبی فضاشو پر کرده بود..

هری: لویی! بیا اینجا..سالن آروماتراپی این سمته..
لویی با سرعت خودشو به هری رسوند..سالن خیلی بزرگ که تشک های نرم و سفید با فاصله ازهم قرار گرفته بودن و از اون ارتفاع از پشت دیوار بزرگ شیشه ای که دورشو احاطه کرده بود، ویوی کاملا زیبایی از قسمتی از شهر پیدا بود..


لویی و هری مثل چند نفر دیگه آماده شده بودن.. لویی با بدن لخت روی تخت دمر دراز کشیده بود و ماساژور حوله رو زیر کمر و روی باسنش گذاشته بود..
ماساژور بعد از چند دقیقه حرکات لمسی و کششی، روغن معطر گیاهی رو، رو دستاش و کمر لویی ریخت و بعد شروع کرد به آروم حرکت دادن دستاش از بالا تا پایین پشت لویی..


Legionnaire(L.S) [Completed]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt