شمشیر مایع

1.1K 163 111
                                    


سوفی از پیچ بالکن رد شد و در تاریکترین ترین گوشه دیوار قصر کنار ماریا ایستاد .

_" بیا اینم ۲۰ تا سکه ای که روش توافق کرده بودیم . "

ماریا کیسه رو از زیر آستینش به زیر آستین بلند سوفی انتقال داد .

_" فقط یادت باشه بعد یه ساعت همشون خوابن . "

سوفی زیر لب زمزمه کرد و بعد مثل روح از پیچ بالکن رد شد و به سرسرا رفت .

ماریا بازوهاش رو محکم گرفت و همونجا زیر سایه‌ روی زانوهاش نشست . باد سرد بی اجازه زیر لباسش می پیچید و موهای بلند طلاییش رو به حرکت در می آورد . فکش رو قفل کرد و به این فکر کرد که فقط دو ساعت دیگه بگذره میتونه سریعا وارد کتابخونه بشه ، طومارو برداره و بره . امیدوار بود که به مدرکی که انتظارش رو داشت دست پیدا کنه .

.

.

.

.

.

سربازها مثل مجسمه های سنگی در همون حالتی که بودند خوابشون برده بود . دوتاشون وسط راه دراز کشیده بودن برای همین ماریا مجبور شد کفشهاشو درآره.

داخل زیرزمین هوای گرم به شدت به صورت ماریا برخورد کرد . دامنش رو بالا برد و به نرمی شبنم قدم برداشت .

جلوش یه راهرو باریک و بن بست به طول ۳۰ قدم بود که در سمت راست و چپش اتاق های بزرگی قرار داشت . در بالای هر اتاق بخش مربوط به خودش حکاکی شده بود . ماریا شقیقه اش رو مالید تا به یاد بیاره بخش گیاهان از کدوم طرف بود .

ماریا دومین اتاق سمت راست راهرو رو انتخاب کرد . روبروش قفسه های مرتفع و چوبی در سه ردیف کوتاه و فواصل یکسان قرار داشتند .

در قفسه طومار ها در رول های چوبی نگهدارنده پیچیده شده و روی هم چیده شده بودند و هر کدام از رول ها با چرمی که نقش گیاه را روی خود داشت تشخیص داده می شدند .

چهارپایه کوچکی رو از کنار دیوار برداشت و گذاشت زیرپاش تا بتونه طومارها رو بررسی کنه ، حلقه طومارها رو مدام جا به جا می کرد ، تا اینکه چشمش به نقش کرچک برخورد کرد .

ماریا ناگهان صدای دو سرباز رو شنید که از پشت سرش وارد اتاق می شدند .

_" نصفه شبی هم شده شیفت من بیچاره . اینم شد زندگی؟ "

ماریا فرصت نکرد حالت طومارها رو به حالت اول برگردونه . در حالی که طومار رو زیر دامنش مخفی می کرد ، سریعا از چهارپایه پایین پرید و دوید پشت کتابخونه .

_" فکر کنم یه چیزی دیدم . "

ماریا صدای کشیدن شمشیر از غلافش رو شنید . نفسش تو سینه اش حبس شد . سربازها بهش نزدیک می شدند . چاره ای جز فرار نداشت . به سمت در خروجی دوید.

Loveland (COMPLETED)Where stories live. Discover now