سرش درد میکرد، گلوش میسوخت و حس سرما خوردگی داشت ...کله بدنش درد میکرد...حتی معدش... شاید چون شب قبل چیزی نخورده بوده معدشم درد میکرد و دلیلش براش الان واضح بود.نمیخواست بیشر ار این اونجا تو اتاق اون مرد بمونه!
براش دیگه مهم نبود که باید مثل یه خدمه از مهمونای چانیول پذیرایی کنه! بعد اون شب دیگه حتی نمیخواست باهاشون روبروشه...
الان تنها چیزی که میخواست این بود که توی اون انباری به اصطلاح اتاق خودش برگرده ، درو قفل کنه و در آرامش بدون اینکه بخواد از کسی بترسه یا نگران باشه بلایی سرش بیاد تخت بخوابه!خونه خالی به نظر میرسید!...
در اتاق مهمون ها باز بود و این نشون میداد کسی دیگه اونجا نیست. مهمون ها صبح زود رفته بودند و از اونجایی که وسط هفته بود امکان اینکه سر کار رفته باشن زیاد بود!
دو تا از اتاق ها دست نخورده بود و این احتمالو بهش میداد که دو نفرشون اون شبو اصلا اونجا نخوابیدن!
نفس راحتی کشید...دیگه لازم نبود با ترس توی اون خونه قدم بزنه!
اصلا بهش مهم نبود چجوری و چرا خبری از کسی نبود! تنها چیزی که مهم بود این بود که حالا گورشونو گم کرده بودند.بدون اینکه بخواد به چیز دیگه ای فکر کنه سمته آشپزخونه رفت. قدرت اینکه روی پای خودش بایسته و بخواد چیزی برای خودش آماده کنه رو هم نداشت! خیلی خسته بود...سرش درد میکرد و دمای بدنش هر لحظه بالا تر میرفت!
اولین چیزی که وقتی در یخچال رو باز کرد به چشمش خورد یه ظرف ماست توت فرنگی بود! اون لحظه بهترین چیزی بود که بدون اینکه بخواد آماده سازی خاصی کنه میتونست روی زمین بشینه و بخوره!
قبله اینکه بخواد حتی یه قاشق ازش بخوره با صدای نزدیک تر شدن پای کسی که بعد متوجه شد جسیه دوباره به سختی سر جاش ایستاد، جوری که جسی هم حضورشو حس کرد!...
اون زن اضطراب داشت و با استرس هر لحظه پشت سرشو نگاه میکرد !!!....انگار قراره از چیزی فرار کنه!!!
"جسی.!!..."
وقتی جسی رو دید تمام سوالاتش جلوی چشمش اومدن!
هیچ وقت جواب سوالاشو نگرفته بود! و میدونست قرار نیست بگیره...
این اولین بارش نبود که به کسی خیانت میکرد!...
این اولین بارش نبود که به خاطر خطاهای اون زن بکهیون تنبیه میشد!
"بکهیون....متاسفم"
YOU ARE READING
Ruthless Savior
FanfictionRuthless Savior ناجی بی رحم 💥کاپل: چانبک 💥ژانر: روانشناسی_انگست_رمانس_اسمات_خشن_ددی کینک 🔞 💥خلاصه: بکهیون هنوز هفده سالش بود که مادر خوندش با ازدواج کردن با مرده پولداری به اسم پارک چانیول اون رو دوباره قربانی خواسته های خودش کرده بود. اون پسر...