ساعت عدد ده رو نشون میداد، وقتی بالاخره بعد یه روز کاری و وقت گذروندن با آدمایی که اگه به خاطر کارش نمیبود خیلی وقت پیشا خلاصشون کرده بود به خونه برگشته بود.
مثل همیشه، همنجور که قبلا دستور داده بود هیچ کدوم از خدمتکارا جلوی روش پرسه نمیزند و خونه درحالی که با نور های ضعیفی روشن میشد توی سکوت محض فرو رفته بود.کت رسمیشو از تنش درآورد و درحالی که دکمه ها و کراوات ابریشمیشو توی گردنش شل میکرد از پله ها بی حال و خسته بالا رفت، ولی وقتی به طبقه بالا رسید صدای ضعیف موزیکی که توی راهروی تاریک اتاقش بگوش میرسید توجهشو سریع جلب کرد!
چند ثانیه سرجاش بی حرکت موند و چشماش مرکز صدای موزیک که اتاق اون پسر میشد رو هدف قرار گرفتن.
Bohemian Rhapsody؟
با شنیدن متن تکست موزیکی که خیلی واضح از پشت درای بسته اتاق بکهیون به گوشش میرسید اخمش باز شد و بجاش یه لبخند کج روی لب هاش نشست.
شاید فکر بدی نمیبود که کمی به خاطر صدای بلند موزیکش اذیتش میکرد!
کتشو روی شونش انداخت و با قدم های بلندش به اتاقی که با هر قدم نزدیک تر صدای موزیکش بلند تر بگوش میرسید رسوند و در رو بدون اجازه باز کرد!...
بکهیون به خاطر صدای بلند موزیک متوجه ورود چانیول نشده بود و درحالی که زیر لب آهسته با متن موزیک همراهی میکرد تیشرتشو به حالت دراماتیکی که به ریتم آروم و غمگین موزیک بخوره از تنش درآورد و توی همون حالت دراماتیک اونو توی هوا روی تخت پرت کرد.
Bc I'm easy come, easy go,
Little high, little low, ....
این متن موزیک رو بلند خوند و یه قر کوچیک به کمرش داد و همون لحظه سمت سینی که پر شده از داروهاش بود رفت و خودشو روبروش قرار داد.
چانیول که تا اون موقع شاهد تمام رفتارای پسر بود با دیدن اون روی بکهیون تکخنده ای زد و از موقعیت اینکه اون پسر متوجه ورودش نشده استفاده کرد و خودشو به چهار چوب در تکیه داد. نمیخواست با اعلام ورودش فیلم سینمایی جلوی چشمش زود تموم بشه.
بکهیون لوسیونی که چان قبلا بهش گفته بود استفاده کنه رو برداشت و درحالی که هنوز پشتش به مردی بود که تمام مدت داشت تماشاش میکرد روی گردن و صورتش و بعد سر دادن دستش روی شکمش مالید.
چانیول که به نظرش اون تئاتر جلوی چشمش داشت هر لحظه جذاب تر میشد فندکشو از جیب کتش بیرون کشید و سیگارشو روشن کرد که خودشو همزمان سرگرم تر کنه!
YOU ARE READING
Ruthless Savior
FanfictionRuthless Savior ناجی بی رحم 💥کاپل: چانبک 💥ژانر: روانشناسی_انگست_رمانس_اسمات_خشن_ددی کینک 🔞 💥خلاصه: بکهیون هنوز هفده سالش بود که مادر خوندش با ازدواج کردن با مرده پولداری به اسم پارک چانیول اون رو دوباره قربانی خواسته های خودش کرده بود. اون پسر...