Part 33💫

1.7K 381 56
                                    


با فشار محکمی روی ترمز صدای چرخ های ماشین حیاط خلوت خونه رو پر کرد...

چند لحظه همونجوری موند...

هنوز عصبی بود انقدر عصبی که هر کاری از دستش بر میومد...
انقدرعصبی که بودن بکهیون الان کنارش براش خطرناک میتونست باشه...

میخواست تلاش کنه رو اعصابش کنترل پیدا کنه ولی حرفای صحنه ای که وارد اتاق شده بود و بدن برهنه بکهیون جلوی اون سه مرد از ذهنش پاک نمیشد....

« ما مجبورش نکردیم بیاد زیرمون خودش داشت التماس میکرد سوراخشو با سه تا دیکمون پر کنیم»

«الان باید خیلی عصبی باشه چون واسع اینکه دهنشو بفاک بدم داشت بهم التماس میکرد که تو که نمیدونم کدوم خری اومدی و هم فیلم پورنمونو خراب کردی و نزاشتی این هرزه کوچولو حلقش پر بشه!!»

«...اون پسر داشت دنبالشون میرفت...بنظر نمیومد که به زور بخوان ببرنش چون خودشو پشته همین یارو همش قایم میکرد و تازه گفت تو رو نمیشناسه...منم چون گفتی دنبالش میگشتی گفتم شاید این پسره باشه....»

« گفت تو رو نمیشناسه...»

«میبینی؟؟ خوده این هرزه اومد از اولش برای دیکم التماس کرد! بهم گفت منو بکن!»

تمام این جمله ها تو مسیرش توی ذهنش میچرخیدن و دیوونش میکردند. شغیقشو فشار داد که خودشو آروم کنه ولی بی فایده بود!!...

یکدفعه ای با صدای خشدارش بلند فریاد زد و دستشو چند بار محکم به فرمون کوبوند و باعث شد بکهیون توی جاش بیشتر بلرزه!!!

بکهیون هشیار بود ولی نمیتونست چیزی بکه یا حرکتی کنه...هنوز اثر دارویی که بهش تزریق شده بود توی بدنش بود...

چانیول نفس عمیقی کشید و بعد برداشتن دوربین و انداختن بندش دور گردنش عصبی از ماشین پیاده شد.
در عقب ماشین رو باز کرد و بدن بی جون بکهیون رو روی دستاش قرار داد و بعد کوبوندن در ماشین با پاهاش به سمت در پشتی رفت که زود تر اونو به اتاقی میرسوند.


.....................................


دستاش با طناب از بالا بسته بود و بدن بی جون و برهنشو وسط اتاقی که برای اولین بار میدید آویزون کرده بود. چشم های نیمه بازش هنوز قدرت تشخیص نداشت فقط میدونست اتاقی که توش بود خیلی گرم بود و تاریکیش بیشتر با نور شمع و فانوس روشن میشد....

چانیول...اون مرد دقیقا روبروش روی مبل راحتی نشسته بود و درحالی که پاشو روی هم گذاشته بود بی خیال سیگار میکشید...
با نیشخند به تمام اجزای برهنه بدن پسر مثل یه فیلم سینمایی نگاه میکرد و هر بار پک عمیق تری از سیگار میگرفت...

Ruthless Savior Where stories live. Discover now