جلوی در اتاق اون مرد چند دقیقه ای بود که ایستاده بود و توی راهرو های تاریک به در بسته چشم دوخته بود. در رو با تردید باز کرد و بی اجازه وارد اتاق تاریک چانیول شد و بعد نیم نگاهی به بیرون در رو روی خودش بست.به دیوارهای خالی از هیچ عکس و خاطره ای، برای اطمینان نگاه گذرایی انداخت وقتی هیچ مدرکی پیدا نکرد به سمت کمد های کشودار کنار تختش هجوم برد.
در تک تک کشو ها رو باز کرد ولی بازم هیچ چیز بدرد بخوری که نشون بده چان واقعا پدرشه اونجا نبود.آهه خسته ای کشید و لحظه بعد چشمش روی کمد بزرگ لباسای اون مرد متوقف شد. با عجله به سمت کمد رفت و بعد اینکه درشو باز کرد سریع نگاهشو تمام اطراف چرخوند و طولی نکشید که چشمش به دوربین فیلم برداری که روی کف کمد کنار بندهای شلاغی افتاده بود افتاد!
با چشم های گرد شده و در عین حال پر شده از اضطراب دوربین رو چنگ زد و سریع روی تحت نشست ولی قبل از اینکه دوربین رو روشن کنه با صدای ناله و خنده هایی که از بیرون اتاق میومد سرجاش میخکوب شد!
نفس هاش با نزدیک تر شدن صدا حبس شد!! هولهولکی به اطراف نگاه ناآرومی انداخت و همون لحظه چشمش روی در حموم متوقف شد!
قبل اینکه در اتاق باز بشه خودشو توی حموم انداخت و همونجا خودشو قایم کرد ولی برای اینکه صدای بسته شدن در نیاد اونو نیمه باز رها کرد و از لای در به بیرون چشم دوخت!
" یکم زیادی خوردی ددی!"
" یکم زیادی حرف میزنی!!"
چانیول به همراه پسر جوون و ریز جسه ای در حالی که هیکل سنگینشو روی شونه هاش انداخته بود تلو تلو خوران وارد اتاق شدن و به محض رسیدن به تخت مرد بزرگ تر با کمر خودشو روی تخت انداخت و توی همون حالت بی جون چشماشو بست...
پسر جوون به محض رها کردن چانیول روی تخت لباساشو در آرود و کامل لخت شد و به حالت مرموزانه ای روی بدن چانیول خودشو خزوند و روش نشست و شروع به باز کردن تک تک دکمه های پیراهن نازک چانیول شد!
بکهیون با دیدن اون صحنه چشم هاش گرد شده بود و عصبی به پسر جوونی که گردن پدرشو با زبونش خیس میکرد خیره موند.
پسر جوون زیپ شلوار چان رو هم پایین کشید و عضو هجیمشو توی دستش بالا پایین میکرد و کلاهک آلتشو زبون میزد ولی چانیول هنوز مست دراز کشیده بود و لب هاشو گهگاهی بهم فشار میداد و تند تند نفس میکشید.
بکهیون مثل اینکه از اون پسر که از مستی چانیول داشت سوعه استفاده میکرد حرصش بگیره خواست حتی اگه به ضررش تموم بشه از اونجا در بیاد و اون هرزه رو بندازه بیرون ولی قبل اینکه حتی دستش در رو لمس کنه چانیول سر جاش نشست و پسر رو با کمر روی تخت خوابوند و خودش روش خیمه زد.
عضو بزرگ تر شدشو توی دستش گرفت و بدون اینکه بخواد به هرزش شانسی بده توی یه حرکت وارد پسر شد و شروع به ضربه زدن داخلش کرد.
YOU ARE READING
Ruthless Savior
FanfictionRuthless Savior ناجی بی رحم 💥کاپل: چانبک 💥ژانر: روانشناسی_انگست_رمانس_اسمات_خشن_ددی کینک 🔞 💥خلاصه: بکهیون هنوز هفده سالش بود که مادر خوندش با ازدواج کردن با مرده پولداری به اسم پارک چانیول اون رو دوباره قربانی خواسته های خودش کرده بود. اون پسر...