END~ Part 68💫

1.5K 241 44
                                    


یک ماه بعد

چرخ های دوچرخه برگ های نم گرفته و خشک پاییزی رو زیر کرد و به خاطر سرعتش توی هوا پخششون کرد. برگ ها هنوز روی زمین فرود نیومده بودند که دومین دوچرخه از همون جا با سرعت رد شد و برگا رو بدست باد داد.
بکیهون با سرعت رکاب میزد و هر ازگاهی پشت سرشو نگاه میکرد و هر وقت که چهره درمونده چانیول، جوری که با حرص پشت سرش رکاب میزد رو میدید بلند میخندید. آره اینبار میخندید. دیگه به تنهایی با دوچرخش ازش از شهر دور نمیشد اینبار یکی پشت سرش بود و باهاش مسیرشو همراهی میکرد. دیگه اشک نمیریخت، بجاش بلند بلند میخندید. هوا ولی مثل قبل بود. ابرا آسمون رو تیره کرده بودند و خبر از بارون میدادند ولی بکهیون میدونست اینبار، وقتی قطره های بارون روی صورتش بشینه صورتش خشکه و از قبل با قطره های اشک خیس نشده...

انقدر رکاب زدن که مسیرشون از بین خیابون های خلوت ویلای تفریهیشون تا جنگل نزدیکی همون جا کشیده شد. هوا هر لحظه تاریک تر 
میشد و نور دوچزخه تنها نور مصنوعی بود که قرار بود راهو بهشون نشون بده.

"وایسا!! دیگه نمیتونم بیا برگردیم..."

به خاطر دور شدن صدای چانیول پشت سرش از حرکت ایستاد و نفس نفس زنان پشت سرشو نگاه کرد. وقتی چانیول رو دید که خودشو روی دستگیره دوچرخه خم کرده و برای چندمین بار از بطریش آب مینوشه دوباره خندش گرفت.

" الان بجای پدر باید پدر بزرگ صدات کرد پیر مرد"

به وضوع توی هم رفتن اخم های چانیول رو بخاطر حرف سنگینش دید، مرد بزرگ تر با حرص پاشو دوباره روی رکاب گذاشت و سمتش حرکت کرد ولی بکهیون سریع تر واکنش نشون داد و قبله اینه بهش برسه فاصلشونو زیاد کرد و حتی تند تر از قبل رکاب میزد. اینبار حتی پشت
سرشم نگاه نکرد، جوری حرکت میکرد انگار که مسابقه گذاشتن و برندش باید خودش میبود.

"بک...."

"بکهیون...."

وقتی فاصلشون زیاد شد چند بار اسمشو صدا زد ولی اون پسر توی تاریکی از دیدش گم شد. دیگه صدای خنده هاش نمیومد. تنها صدایی که بود صدای رکاب های تند خودش بود که حتی نمیدونست به چه سمتی داره حرکت میکنه.
صدای غرش ابرای تیره بی حرکتش کرد. نم نم های بارونی که روی پوست برهنه صورتش و دستاش فرود میومد میترسوندش. نمیدونست چرا حرکت نیمکنه. چرا سر جاش خشکش زده.

"بکهیون!"

اینبار اسمشو مضطرب تر و بلند تر صدا کرد ولی صداش خفه بیرون اومد دقیثا مثل کابوس هایی که برای برای کمک فریاد میزنی ولی کسی حتی صداتو نمیشنوه.

Ruthless Savior Where stories live. Discover now