season2 p15

1.7K 206 1.3K
                                    

●•Black Swan•●

نامجون خم شد با لبه آستین لباسش پاکت رو برداشت و صاف ایستاد. لازم نبود که از هوسوک بپرسه منظورش کیه. خودش میدونست هر چی که هست به اسمی که پشت نامه نوشته برمیگرده؛پشت نامه نوشته بود:

"آگوست-دی"

هوسوک با تردید به چهره درهم رفته‌ی نامجون نگاه میکرد:

□مین شوگا، برگشته؟!!

نامجون که انگار تو یه خلسه فرو رفته بود ناباور لب زد:

■امکان نداره.

هاج و واج موندنِ نامجون واقعا ترسناک بود. اونقدر ترسناک که حتی بتونه تمام انرژی مثبت هوسوک که همیشه سعی میکرد با خودش داشته باشه رو نابود کنه:

□پس این کیه که میدونه ما دنبالیشم؟ نکنه...!!

تو یه لحظه یه حس فکرشو سمت جیمین برد که نکنه با این اتفاقات جون اون هم تو خطر باشه!!!

اما جلوی زبونش رو گرفت هیچ مدرکی وجود نداشت که به جیمین مربوط باشه و از روی احساس حرف زدن برای اونا کار احمقانه ای بود.

اون این اواخر همش نگران جیمین بود و یه سری حس های عجیب دیگه که درکشون نمی‌کرد. الانم همه چیز رو به همون حس ربط داد و فعلا بیخیال نگرانی بی دلیل شد:

■وقتی داشتی از اداره میومدی کیا اونجا بودن؟

نامجون رو به هوسوک پرسید و اون دستی تو موهاش کشید و جواب داد:

□هیچ کس ،تقریبا همه رفته بودن جز چند نفر که شیفت.... صبر کن ببینم داری میگی الان برم اداره؟

با درموندگی به نامجون نگاه کرد و همونجوری که انتظار داشت اون مصمم تر از تر همیشه بی توجه به خستگی کشنده هوسوک و ساعت گفت:

■باید حداقل بفهمم کار کیا نیست که بتونم راجب هویت کسی که انجامش داده راحتتر تصمیم بگیرم. تو میری اداره و سعی میکنی اینو بفهمی، همین حالا.

هوسوک نفسشو خسته بیرون فرستاد. هر کسی باید از ترفیع گرفتن خوشحال باشه اما هوسوک بخاطر ترفیعی که بعد رفتن نامجون گرفت و حالا میتونه به هر جای اداره دسترسی داشته باشه عمیقا ناراحت و حتی متنفره.

فاصله ی اداره تا آپارتمان هوسوک حتی با پای پیاده به پنج دقیقه هم نمی‌رسید ولی اون واقعا خسته بود با اینحال همچنان نمیتونست چیزی که نامجون میخواد رو پشت گوش بندازه اونم دقیق زمانی که جیمین رو با دستهای خودشون وسط این ماجرا فرستاده بودن.

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Where stories live. Discover now