{Part 10}

1.5K 249 99
                                    

●•Black Swan•●

شوگا سومین سیگار برگ‌ش هم به انتها رسوند، اما همچنان سکوت تنها پادشاه این اتاق خاکستری بود.

میخواست هر چه زودتر کارش توی این اتاق تموم شه، چون هر لحظه ممکن بود گوی فلزی روی میز رو تو سر کوانگسو بکوبه تا نتونه اینجوری روبروش بشینه و با اخم اون رو تماشا کنه.

خوشبختانه صدای رئیسِ سازمان از این ‌واقعه جلوگیری کرد و اون دو نفر چشم هاشون رو با غلیظ از هم برداشتند و به رئیس جانگ دوختند:

¤همش همینا بود؟

اخمی ناشی از پرتوقع بودن رئیسش روی پیشونی شوگا نشست. اون بخاطر همین چند تا کاغذ زخمی شد اون وقت اون مرد همه تلاشش رو بی اهمیت جلوه میده:

●بله فقط همینان. فکر نمیکنم جایی مونده باشه که نگشته باشم.

جانگ یه بار دیگه نتیجه ی بررسی اون برگه هارو توی گوشیش رو چک کرد:

¤مگه نگفتی بعضی‌هاشون تو گاوصندوقش بوده؟

●درسته.

¤پس چرا میگن اصلا اطلاعات مهمی نیست؟ چرا باید موضوعاتی راجب جهش ژنتیکی میمون و طوطی ها رو تو گاوصندوقش نگه داره؟

شوگا بی اهمیت شونه ش رو بالا انداخت:

●شاید براش ارزش داشته، چه میدونم دانشمندها کارهای عجیب زیاد میکنن.

پیرمرد مثل همیشه با ارامش خاصش به شوگا نگاه کرد. مثل یه مرداب کوچیک و ساکت که اژدها رو تو خودش خفه کرده و هر لحظه با یه سنگ کوچیک ممکنه بیدار شه:

¤اااه مین شوگا، ناامیدم کردی.

●من کاری که باید رو انجام دادم ، محتوای توی گاوصندوق ناامیدتون کرده.

کوانگسو که انگار منتظر همین موقعیت بود به سمت شوگا نیم خیز شد:

■احمق بفهم داری با کی حرف میزنی؟ وگرنه وقتی زبونت خوراک شغال ها کردم حق اعتراض نداری.

شوگا بی تفاوت به صورت قرمز کوانگسو نگاه انداخت:

●شده یه بار منو که دیدی مثل گاوی که پارچه قرمز دیده رفتار نکنی؟

مرد از جاش بلند شد تا به سمتش حمله کنه:

■حروم زاااده...

¤کوانگسو..

چند ضربه روی میز زد، کوانگسو با اکراه مشتش رو پایین آورد:

¤برو اون بسته رو بیار.

کمی بعد، بسته ای سمت شوگا پرت شد و اون تو هوا گرفتش، سوالی به بسته و بعد به رئیس جانگ نگاه کرد:

¤وقتی دستور قرمز رو گرفتی این رو به پسره تزریق میکنی.

●پارک جیمین؟

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Donde viven las historias. Descúbrelo ahora