season2 p1

1.6K 208 226
                                    

●•BLACK SWAN•●

_________________________

《Namjoon's P.O.V》

بچه که بودم بعد هر اشتباهی امید داشتم که مادرم هست، پدرم هست ، اونا هستن که کمکم کنن.
مهم نیست مشکلی که پیش اوردم چقدر بزرگ باشه همین که از اونا کمک بخوام همه چی حله ، اونا هر چیزی رو میتونن برام درست کنن. بعد هر خرابکاری پشت اونا قائم میشدم. بزرگتر که شدم غرورم بهم این اجازه رو نداد.

با خودم گفتم من میتونم، من بیشتر از اونا حالیمه.
من جای اشتباه کارمو پیدا میکنم و درستش میکنم. من برای خودم کافیم.

اما جلوتر که رفتم دیدم نه ،بازم دارم اشتباه میکنم
ما آدم ها یا حداقل من هیچ وقت بی نیاز از ادم های دیگه نیستیم.

شاید نیاز نداشته باشم که کسی راهنماییم کنه.
اما باز هم نیاز دارم که روحم رو به کسی تکیه بدم.
که پشتش قائم شم، اما اینو دیر فهمیدم.
وقتی که بخاطر انتخاب این شغل از خانواده کاملا مرفه و ثروتمندم طرد شدم و به سرزمین مادری و سئول اومدم.

اون موقع بود که فهمیدم حتی یه آدم باهوش و عاقل و منطقی هم ، کم میاره. احتیاج به کسی داره که بهش تکیه کنه. ولی دیگه کسی رو نداشتم. درست همون موقع بود که با جین آشنا شدم اون پسر عجیب منو میفهمید.

برعکس همه که فکر میکردن من رباتم و هیچ وقت قرار نیست کم بیارم، جین منو شکل یه آدم دید، قدرتمند اما بازم ناقص...

نمیدونم کِی و چجوری شد اما بدون اینکه من چیزی بگم اون اجازه داد بهش تکیه کنم. درسته کسی که از بیرون داستان ما رو میدید فکر میکرد او پسر اویزون من شده.
چون ، کار و اعتبار و تقریبا کل زندگیش از من بود.
اون یه پزشک تو بخش پزشکی قانونی بود که بخاطر رزومه بدش و پایبند نبودن به مسائل اخاقی تو حیطه ی کار جایی  بهش کار نمیدادن و همه چیزو به حمایت من به دست آورده بود ، منم همینطور فکر میکردم اما ، گذشت تا بفهمم اونی که تکیه گاهه اونه نه من.

یه چوب شکسته رو وقتی به درخت تیکه میدن که داره زیر بار میوه هاش خم میشه. اون تیکه چوب شکسته رو تکیه میدن به درخت تا کمرش زیر بار اون همه سنگینی خم نشه، نشکنه.

جین هم به من تیکه زده تا من خم نشم و با وجود اون هیچ وقت نشکنم. برای همین الان هم اینجام
باز اومدم پیش اون تا به بهونه ای به آغوش بکشم و بعد شاید هم کمی از سنگینی بارم رو با اون تقسیم کنم.

دم خونه ش ایستادم.تکیه مو از پای راستم گرفتم و وزنم رو روی پای چپم انداختم. دستمو رو جلو بردم و چند بار دیگه هم زنگ در رو زدم، مطمئنم که این موقع شب باید خونه باشه.


یا نکنه مثل دفعه قبل نصفه شب از خونه زده بیرون؟ کلافگی اتفاقات امروز باید شده دیگه صبری نداشته باشم. دستمو جلو بردم که بازم زنگ بزنم که با باز شدن در و پیدا شدن چهره جین دستمو پس کشیدم:

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Onde histórias criam vida. Descubra agora