{part 1}

8K 489 458
                                    

●•Black Swan•●
__________________________

《Taehyung's P.O.V》

من هیچ وقت مدرسه‌ام رو تموم نکردم ،هِییی...

هِع!با چه جمله خنده داری شروع کردم، آخه درس نخوندن من تو این لحظه اصلا چیز مهمی نیست.
میخواستم این رو بگم که، تو اون سال هایی که مدرسه میرفتم هم زیاد اهل درس نبودم. فقط میرفتم که خونه نباشم... که از اون جهنم دور شم. که پدرمو نبینم. که نامادریم رو جای مادرم نبینم.

که نبینم بلایی که سر مادرم اومد داره سر یه زن بیچاره دیگه هم میاد.‌ مدرسه یه مکان خنثی بود
یه مکان بی طرف...مثل یه پناهگاه... نمیتونم بهش بگم خوب یا بد!

ولی هر چی که بود زنگ های ادبیاتش رو خیلی دوست داشتم. همیشه چشم هام رو میبستم و تو داستان هایی که معلم وو تعریف میکرد غرق میشدم.

یادمه یه بار یه چیزی در مورد کنایه گفت،که؛ "کنایه ها جمله هایی هستن که دلت میخواد انجامشون بدی ولی در واقع انجام شون نمیدی" نمیدونم چی شد اما برای اولین بار توی یه کلاس شروع به حرف زدن کردم ، یهو با صدای بلند گفتم:

"دلم میخواد خرخرشو بجوم ، ولی تو واقعیت فقط ازش عصبانیم"

و اون لحظه فقط چهره پدرم جلو چشمام بود... آقای وو لبخند زد و همه متعجب از دهن باز کردن من بود ، اون روز آقای وو گفت؛

" درسته. هیچ کس نباید کنایه ها رو جدی بگیره، اونها یه شیوه متفاوت از توصیفِ یه حس هستن و اکثرا با مبالغه ی زیاد همراهن، قرار نیست واقعی باشن"...

اما الان، اینجا و تو این ساعت نمیدونم آقای وو اشتباه میکرد یا شوگا کسیه که داره قوائد ادبی رو تو دنیای واقعی پیاده میکنه...

خون های پخش شده کف این کانکس دارن میگن شوگا، مبالغه هاش رو به همون شدت که هستن اجرا میکنه...

کنایه، کنایه ست. یه جمله‌ی خیالیه، اما وقتی از دهن شوگا در بیاد رنگ و بوی واقعیت محض به خودش میگیره.

درس هزارمی که از شوگا گرفتم:
"اگر شوگا بهت گفت دلم میخواد خرخرتو بجوم، نخند، فقط فرار کن"

چه خوب که آقای وو اینجا نیست وگرنه سکته میکرد از دیدن نقض قوانین ادبیش.

صدای پارس سگ هایی که نیمه شب احساس فرمانروایی تو این بخش از شهر میکنن من رو ازافکارم بیرون آورد، از سقف فلزی کانکس دل کندم.

نگاه کردن به صحنه ای که شوگا  از بدن یه آدم طراحی کرده سخته، اما اینکه بخوام جلوش رو هم بگیرم تا تمومش کنه سخت تره، پس بهتره الکی خودم رو خسته نکنم.

به سر جدا شده ای نگاه میکنم که تا چند دقیقه پیش حسابی بلبل زبونی میکرد، صحنه قشنگی نیست اما من خندم گرفته.

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora