season2 p21

1.3K 170 433
                                    

●•Black Swan•●

به محض باز شدن در واحد هوسوک ، نامجون به سرعت توی خونه ناپدید شد، هوسوک با شونه ش ضربه ای به جین که هنوز مردد به توی خونه نگاه میکرد زد و اونو داخل هل داد و در رو بست.

جین برگشت و عصبی درحالیکه که شونه شو میمالوند به هوسوک توپید:

■تو دیگه چته؟

هوسوک صاف تو جاش ایستاد ، یه دستشو تو جیب شلوارش گذاشت و با تمسخر گفت:

○به جهنم خوش اومدی اقای دکتر.

جین تک خندی زد و به جای لپ نداشته ی هوسوک ، نوک بینی شو بین انگشت هاش گرفت و به دو طرف تکون داد:

■آیگو ، تو میخوای اینجا رو برای من جهنم کنی؟

هوسوک به شدت دست جین رو پس زد:

○حتی تصور همکلام شدن باهات دیوونه م میکنه. چرا خودمو اذیت کنم؟

با ابرو به در سرویس جایی که نامجون رفته بود تا خودشو کمی آروم‌ کنه اشاره کرد:

○خودش میاد کلک تو میکنه.

جین نفهمید چطور با دیدن اون چهره از هوسوک موقعیت رو فراموش کرد و حس کل انداختن با هوسوک بهش برگشته بود. دست به سینه شد و با اعتماد بنفس گفت:

■اون آقایی که بهش اشاره میکنی ، قلق‌ش دست منه. از الان بگم دنبال یه متل برای امشب خودت باش اگه نمیخوای صدای ناله و فریاد دوستتو بشنوی.

هوسوک ابرو هشو از تعجب بالا فرستاد و پوزخند زد، پررویی جین واقعا مثال زدنی بود، تو این مورد اون تک بود:

○مثل اینکه یادت رفته تو خیلی از خط قرمز ها رو رد کردی سوکجینا، تو همین الانشم هیچ کسی نیستی.... راجب صدای ناله دوستم ، باید بگم این چیز جدیدی نیست فکر میکنم چند باری شنیدم.

حالت فکر کردن به صورتش گرفت و کمی به جین نزدیک تر شد:

○یه بار بدتر از هر زمانی بود.... اه چی بود بزار یادم بیاد.

چند بار تو هوا بشکن زد ، تا خاطره رو به یاد بیاره و سر آخر با چهره هیجان زده به جین نگاه کرد:

○دقیقا اون شبی که نامجون با هیونگ شیک دیدتِت، یادته زنگ زدی بهم و گفتی نامجون دیوونه شده؟ منم خودمو رسوندم که تو الان سالم جلو رومی وگرنه زیر اون همه خورده شیشه و ضربه های نامجون جون میدادی.

جین از یادآوری اون خاطره آب دهنشو قورت داد. خب اون موقع اون و نامجون تو رابطه بودن و نامجون هم آدم خیلی حساسی بود ولی الان که رابطه ای نداشتن ، پس نباید نامجون اونقدر عصبی میشد مگه نه؟!! :

■آااا... اونو میگی؟

لبخندی از هول شدن و رنگ پریده ی جین روی صورت هوسوک اومد و با ذوق بیشتر ادامه داد:

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Where stories live. Discover now