L.S P13

1.5K 145 325
                                    


جیمین آب دهنش رو پائین فرستاد، سعی کرد خونسرد باشه و نسبت به اون لمسی که روی بدنش به سمت پائین میرفت بی تفاوت:

-اما امشب....متوقف شده به نظر میرسیدی آگوست دی.

حرفش تاثیر خودش رو گذاشت، فکر میکرد حرفش باعث شد که حداقل اون لمسی که داشت به بهم ریختنش کمک میکرد قطع شه.
شوگا دستش رو بالا آورد چونه ی پسر رو تو دستش گرفت، دیگه حتی اجازه ی پائین گرفتن سرش رو بهش نداد، با نیشخند عجیبش به پسر طعنه زد:

●من خوبم انقدر نگرانم نباش.

نگاه مرد به آرومی پائین اومد و روی لب های پسر نشست. جیمین دستش رو عقب برد به ستون چنگ زد. شوگا با صدای آروم تری، خیره به لقمه ی لذیذی که روبروش بود گفت:

●فقط امشب...پورشه پرسرعت از دور خارج شده، امشب دلم یه تخریب اساسی میخواد.

تخریب اساسی! این واژه تنها خاطراتی که به ذهن جیمین میاورد، تصویر مشت های بی وقفه ای بود که به تهیونگ میخورد و بعد صورت خونی و درب و داغون تهیونگ که پائین کشیده بودنش.
با ترس به مرد نگاه کرد، شوگا قبل این آروم رود اگه میدونست گفتن حقیقت اون رو به جایی میرسونه که بخواد مثل اون شب به جیمین آسیب بزنه هرگز تو این زمان اون حرف ر به مرد نمیزد. ترسیده بود چون دیدن نگاه تیز شوگا تو این فاصله از صورتش درحالیکه میدونست تا خرخره مست کرده و چیزی نمیفهمه وحشتناک بود. اما تودش رو نباخت، همچنان سعی داشت که مرد رو راضی به آروم بودن بکنه:

-هر سری تخریب میکنی چی گیرت میاد؟ این واقعا آرومت میشه؟

مرد تو جواب سرش رو جلو اورد که جیمین با لرزش نامحسوس بدنش محکم پلک هاش رو روی هم بست، منتطر هر چیزی بود، بیشتر از اینکه به صحنه ی رمانتیکی شبیه بوسیده شدن فکر کنه داشت فکر میکرد که مرد بخواد با پیشونی تو دماغش بکونه بدون هیچ دلیلی از رفتارها و پیشینه ی شوگا همچین برداشتی کرده بود.
ناخن هاش رو روی کاشی سرد میکشید و میلرزید و انتظار یه درد غیرقابل تحمل تو بینی یا صورتش رو داشت به جاش نفس های گرم مرد رو تو فاصله ی چند میلی متری از صورتش احساس کرد:

●نه، اگه بخوام واقع بین باشم حس میکنم بوسیدن تو، من رو یک بار میکشه و زنده میکنه.... شاید بتونم تو مردن و دوباره زنده شدن راحت شم!

ناخن هاش دیگه روی کاشی های ستون خط نکشید، آروم لای چشم هاش رو باز کرد، صدای بم و دورگه ی شوگا فقط بهش حس آرامش میداد. اون مین شوگا بود، چطور میتونست اون مرد رو نبینه که در برابر اون متفاوت از بقیه آدم ها رفتار میکنه.
کوبیدن تو صورت‌؟ مردی که چشم هاش به دنبال لب های اون کشیده میشد هیچ وقت به دادن درد بهش فکر نمیکرد، بیشترین دردی که شوگا میتونست به اون بده این بود که پسر رو ببوسه در حالی که فکر میکرد این چیزی نیست که جیمین بخواد. که البته این فقط فکر اون بود، بین ضربان های تند شده ی پسر از هیجان خبری از نخواستن نبود.

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang