◍◑◍Black Swan◍◐◍
هوسوک کفش ای جدیدی که ماه قبل خرید بود و هنوز فرصت نکرد از جعبه بیرون بیاره رو دست گرفت کلافه "نچی" کرد از مدلی که بند های کفش بسته شده بودن اصلا خوشش نمیومد:□باید عوضش کنم.
زیرلب گفت و به سمت حال قدم برداشت، فضای حال کاملا تاریک بود. چهار نفری که توی حال گرم صحبت بودن اونقدر ذهن شون درگیر بود که متوجه ی تاریک شدن هوا نبودن.
هوسوک بی توجه بحث داغ اونا هالوژن سقفی رو روشن کرد و روی کاناپه با کمی فاصله از جیمین نشست. جین رو مبل روبروی اون نشسته بود، بخاطر یهویی روشن شدن هالوژن نارنجی رنگ چشم هاشو جمع کرد و وقفه ای بین حرف زدن انداخت، وقتی دید هوسوک حتی بهش نگاهی هم نکرد با یه چشم غره به حرف زدن ادامه داد.
جونگ کوک ولی عقب تر از اونا روی صندلی نشسته بود و به کانتر تکیه داده بود حسابی از ین نورِ کم لذت برد، اینطوری میتونست رد کمی از دودی که از دهنش بیرون میده ببینه، تو این چند روز تنها چیز جدیدی که برا اتفاق افتاد دست گرفتن سیگارای شوگا بود.
اونا مجبور شدن به سرعت کلاب قدیمی تیراندازی رو ترک کنن و لحظه ی آخر شاهد محاصره اون قسمت به دست پلیس بودن. به شهر برگشتن و توی خونه ی هوسوک پناه اوردن چون این تنها جای موندن بود. حسابی درگیر بودن درحالی که کل این روزا اصلا تایم استراحت نداشتن.
کنار همه اینا تو تایم کمی که براشون مونده بود فکر و خیال اجازه ی یک لحظه ارامش رو نمیداد.
خستگی جسمی ، کلافگی از شرایط حال و گیجی از آینده شون کاری باهاش کرد که جونگ کوک همیشه مطمئن از خودش حالا شبیه آدم های تسلیم شده به نظر میرسید برای اولین بار خودشو تو موقعیتی میدید ک نمیتونه هیچ جوره کنترلش کنه درحالی که با تمام وجودش میخواد کاری کنه.
فعلا تنها چاره ای که پیدا کرده بود گهگاه سیگار کشیدن و گوش دادن به مکالمات بقیه بود. باید بیشتر فکر میکرد اما اتفاقاتی که این چند ماه و به خصوص این یکی دو هفته ی آخر باهاش دست و پنجه نرم کرده بودن شبیه یه خواب به نظر میرسید ، مطمئن بود جیمین هم شرایط مشابه خودشو داره که روی مبل گیج و سردرگم به صورت سوکجین زل زده تا حرفایی که اون میزنه رو بفهمه.
مطمئنن درکش برای هر دوشون سخت بود ، درگیر بودن با بالاترین مقام های سیاسی که چهره شونو فقط تو تلویزیون دیده بودن:
□شوگا در واقع مامور مخفی بوده که برای لی کانگ تو کار میکرده که بعد مرگ لی کانگ تو ارتباطش با سازمان اطلاعات به کل قطع میشه و کلا با نقشه های خودش پیش میره... که ظاهرا چندان ملایم نبوده.
نامجون روی دسته مبل بین جین و جیمین نشسته بود و پشت سر اون جونگ کوک کنار کانتر نشسته بود. هر دو همزمان بازدمشونو از بینی شون بیرون فرستادن منتها بازدم جونگ کوک تو یه دود سفید رنگ گم شده بود:
YOU ARE READING
●• Black Swan •|آینه شکن| •●
Actionدو تروریست ، مین شوگا و دستیارش کیم تهیونگ یه ماموریت جدید برای ترور پسر پروفسور پارک و تهدید اون میگیرن. این ماموریت برای مین شوگا فوق آسون به نظر میاد و تهیونگ هم باید تو این ماموریت ثابت کنه که بالاخره میتونه یه تروریست حرفه ای باشه. ظاهرا که همه...