~~four~~

184 50 86
                                    


دنیل نگاه گرسنه اش را روی ران های تپل و وسوسه کننده ی جونگکوک گذراند و یکی از پاهایش را در دستش گرفت و از مچ پایش بوسه هایش را شروع کرد تا به رانهاش رسید



و بعد لیسی به آن گوشت نرم و سفید و خوشمزه زد و در دستش فشارش داد و تیکه ای را به دهان گرفت



جونگکوک از حس خوبی که داشت لبخندی زد و پیش خودش ارزو کرد تا دوستاش هیچوقت پیدایش نکنند...




.


.


.


نامجون و جین با اخم های درهم به عموزاده های جونگکوک نگاه کردند




جین: واقعا این چه وضعیه خب برای ما هم توضیح بدین بفهمیم بعد از کلی تلاش برای بیدار کردنتون حالا که حاضر شدیم و راه افتادیم بازی درمیارین؟ چرا میگین ازین جلوتر نمیاید؟




نامجون: سیلو عزیزم اینا فرانسوی متوجه نمیشن






و بعد خودش به پسرعموهای جونگکوک گفت: بچه ها مشکلتون چیه چرا نمیاید بریم دنبال جونگکوک؟




پسرعموهای جونگکوک که همه پشت به پشت هم داده و یک حلقه ی دفاعی تشکیل داده بودند، خوب به منطقه نگاه میکردند و از نظر میگذروندند!





ایون وو: ما نمیتونیم.. نمیشه ..نباید بریم خطرناکه





یوگیوم: نباید اجازه میدادید جونگکوک تنهایی بره .. این منطقه اصلا جای خوبی نیست





نامجون:‌ مگه اینجا چه مشکلی داره؟





جائه هیون: شیاطین، هیولا، دیوهای دوسر هرچیز وحشتناک و شیطانی ای که میشناسید و تصور کنید و بدونید تو این خونه موجودات بدتر از اینهایی که گفتم زندگی میکنن



سوکمین: جادوگرا طلسمشون کردن و احتمالا خطرشون خیلی کمتر شده ولی هنوز هم قابل اعتماد نیست نباید وارد این منطقه بشیم



یوگیوم: بریم دنبال جونگکوک؟





مینگهو: وجود ما شاید اونها رو تحریک کنه و نذاره جونگکوک سالم از اونجا بیرون بیاد بهتره همینجا منتظرش بمونیم



جین خنده ای کرد و گفت: با جونگکوک این نقشه رو چیدین اره؟ این یه شوخیه اره؟




نامجون با اخم به آن پسرها و بعد به سوکجین نگاه کرد و امیدوار بود همه چی فقط یک شوخی باشد اما رفتارها و حرفهای جدی آن پسرها که همچین چیزی را نشان نمیداد...

 Chateau de Deschaneau Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang