Chateau de Deschaneau

~~fifty-two ~~

جونگکوک که سومین لیوانش را تمام میکرد، لیسی به لبه ی آن زد و اخرین قطره ی خون را هم بلعید و خطاب به نامجون گفت: معرکه است هیونگ امتحانش کن.. عاشقش میشی!

نامجون: به هیچ وجه

رزلین: لوک عزیزم بالاخره مجبوری امتحانش کنی حداقل چند قطره در روز

رنه: فقط چند قطره؟ هیونگ اگه میخوای ضعیفترین باشی به حرف همسرت گوش کن

ژیزل: حداقل یه لیوان در روز برای خون آشام های بزرگسال واجبه

جونگکوک: بچه ها که خون نمیخورن

تهیونگ: منظورش بعد از بیست سالگیه

جونگکوک: اوه

جیمین به جمع آنها اضافه شد و متعجب از نامجون پرسید: ارنی هنوز خون نخوردی؟

یونگی: گفتم انقدر ارنی صداش نکن میری رو مخم!

جیمین که فقط برای اذیت کردن همسرش لوک را اینگونه صدا میزد با نیشخند پرسید: خب عادت دارم ارنی صدا کنم مشکلش چیه؟ حتما باید رسمی صداش کنم؟ باشه همون ارنستو میگم

جونگکوک پوزخندی زد و زیر لب گفت: احمق

جیمین نگاه ترسناکش را به جونگکوک دوخت و تهیونگ دستش را برای آن دونفر که به یکدیگر نگاههای خوفناک و خشمگین مینداختند، تکان داد تا بهش توجه کنند و بعد گفت: به اندازه کافی از اتفاقات اخیر عصبانی هستم شما دوتا دیگه روانیم نکنید

هر دو مرد چشمی برای پادشاه چرخوندن و یونگی خطاب به نامجون که همچنان با لیوان خون درگیر بود، گفت: نامجونا بهش به عنوان یه غذای خوشمزه نگاه کن هرچقدر این مدلی با نفرت و حالت تهوع بهش نگاه کنی اون بدمزه تر به نظر میاد

نامجون: واقعا هیچ ایده ای ندارم شماها چطور تحملش میکنید

جونگکوک: تحمل چیه هیونگ میگم خیلی خوشمزه است

نامجون: به من که دروغ نگو هنوز قیافتو وقتی اولین بار خون رو سر میکشیدی یادمه

جونگکوک: دروغ نگو هیونگ، همون اولین بار هم ازش لذت بردم

سوکجین که تازه وارد جمع شده بود، بدون اینکه به نامجون نگاهی بیندازد، سینی غذایی را به رزلین داد

رزلین به استیک نیمه پخته و خونی نگاه کرد و گفت: لوک عزیزم حالا که خون نمیخوری حداقل اینو بخور.. کمکت میکنه حالت بهتر شه و سرپا بمونی

نامجون که هنوز هم از هرچیزی که او را به سوکجین وصل کند، دوری میکرد، با دیدن اصرار های همسرش، لیوان خون را سر کشید و در کمال تعجب از مزه ی خوبش خوشش آمد.

رزلین سینی غذا را کنار گذاشت و به سیلوآن نگاه شرمنده ای انداخت، حتی نمیدانست از چه چیزی شرمگین شده!