دستش و بالای سر خاویر گذاشت و شروع به ورد خواندن کرد
خاویر به چشمان ترسیده ی دلانو که بهش خیره شده بود، نگاه کرد و با لبخند برایش چشمکی زد
ساحره ی کوچک که کارش تمام شد خنجری وارد سینه خاویر کرد، اینبار برعکس قبل که همزمان با زخمی شدن خاویر دلانو هم زخمی شده و جیغ میکشید، پسربچه داد نزد پس نشان میداد طلسم برداشته شده..
ساحره شیطانی خندید و خنجر را بیرون کشید و همان خنجر خونی را به طرف دلانو برد و محکم وارد قلبش کرد
دلانو از ترس جیغی کشید و با دیدن افتادن و بسته شدن چشمان خاویر ادای مرد را درآورد و خودش را روی دستهای مادربزرگش ولو کرد تا بلکه این بازی تمام شود و پدرهایش پیشش برگردند!
دخترک ساحره جلو آمد تا مرگ دلانو را بررسی کند اما مادر جونگکوک پیش دستی کرد و با گریه ی جانسوزی روی زمین زانو زد و همونجور که جسم کوچک نوه اش را به خودش میفشرد هوار کشید و شروع به سوگواری دروغینی کرد و عاجزانه از الهه ماه درخواست کرد تا دلانو را نجات دهد
ساحره با دیدن مرگ آن دو نفر و موفق شدنش خنده ی بلندتری سر داد
خاندان جئون هم، به استثنای ایون وو، یوگیوم و سوکمین، شروع به خوشحالی کردند و همین موقع گرگ آلفایی که جا گذاشته بودند(جونگکوک) به پک رسید
.
.خنده ها قطع شد و تنها صدای گریه و شیون مادر جونگکوک به گوش میرسید
جونگکوک نگاهی به خون ریخته شده ی خاویر و جسم بی حرکت و کوچیک فرزندش در آغوش مادرش انداخت و بعد با خشمی مثال زدنی به دور آن ساحره کوچک چرخی زد
حتی گرگهای جئون هم از رایحه و سلطه ی جئون جونگکوک ترسیده و قدمی به عقب برداشتند و دخترک..
دخترک ساحره چیزی نمانده بود از ترس و لرز در جا بیهوش شود
اما وردی را به یاد اورد و شروع به خواندن کرد
و همانطور که اینبار برای نجات خودش تلاش میکرد، متوجه چیز عجیبی شد و از حرکت ایستاد
چشمانش را به چشمان زرد گرگ خشمگین دوخت و نگاهی به هیکل و هیبتش انداخت
و بعد رو به جئون ها کرد و بعد از اشاره ای به جسم دلانو گفت: اون بچه تنها جونور عجیب الخلقه ای که دلیل ننگتون باشه نیست پسرتون یکی دیگه ازش رو تو شکمش داره
جونگکوک که خودش مدتها بود از نطفه ی داخل شکمش اطلاع داشت از غافلگیری آنها استفاده کرد و قبل از اینکه دخترک فرصتی برای فرار پیدا کند، و گاز دردناک و کشنده ای از ران پای ساحره گرفت و دندانهای نیشش را بیرحمانه وارد گوشت او کرده و میفشرد
ساحره همانطور که جیغ میکشید خنجری برداشت تا به جونگکوک حمله کند و همزمان گفت: گرگ احمق من با گازهای تو نمیمیرم

YOU ARE READING
Chateau de Deschaneau
FanfictionCouple: taekook, yoonmin, namjin, hyunlix Genre: fantasy, vampire, mpreg, smut, romance خلاصه: سال ۱۸۵۰ میلادی، فرانسه، شهر وردن، عمارت شتو دشانو این قرار بود عکس یه خونه ی تسخیرشده باشه به عنوان آخرین عکس یادگاریم از فرانسه ی دوست داشتنی ولی الان...