~~six~~

180 41 179
                                    


جین سراسیمه پرسید:‌ مطمئنی؟

جونگکوک که نزدیک بود اشکهایش جاری بشود نالید: اره سی سی مطمئنم اون نفرینِ یه شیطانه که داره تو من رشد می‌کنه باید از بین ببریمش

جین بغض کرده گفت: اگه اینجوری به تو آسیب بزنیم چی؟

جونگکوک با صدای آرومی زمزمه کرد: مهم نیست من بهرحال میمیرم

جین: بیخود کردی تو حالت خوب میشه

جونگکوک: اگه هی حالم بدتر بشه چی؟ یا اگه این موجود از داخل منو بخوره؟ شاید هم یهو یکاری کنه بترکم

جین آهی کشید: نویل بنظرم احتیاج به استراحت داری .. بذار لوک برگرده رفته چندتا کتابی که لازم داریم رو بیاره بعدش سه تایی راجبش صحبت میکنیم

جونگکوک در حالیکه اجازه میداد سیلوآن به سمت تخت خواب حرکتش دهد، زمزمه کرد: من میدونم این نفرین شیطانی منو میکشه

جین: بهش فکر نکن فقط بخواب لطفا

.
.
.

جین: خب تو چی میگی لولو؟

نامجون با اخم گفت: باید بیشتر راجبش تحقیق کنیم.. تو از استادات بپرس منم کتابها رو زیر و رو میکنم تا چند وقت هم از خون خودمون بهش میدیم تا سرحال باشه

جین: اگه بدتر بشه؟

نامجون: دیدی که وقتی خون ملانی رو خورد خیلی بهتر شد

.
.
.

جونگکوک از خواب پرید و به اطراف اتاق تاریکش نگاه کرد...

دلش میخواست از دنیل متنفر باشه، فکر میکرد بود ولی مثل اینکه از درون تاثیر مثبت زیادی را رویش گذاشته بود که بعد از اینهمه وقت خواب رابطه یشان را میدید و دلش میخواست دنیل کنارش باشد و بغلش کند....

با حس بدی که نمیخواست اعتراف کند ولی از نبودن دنیل بهش دست داده بود، بغض سنگینی راه گلویش را بست و دلش میخواست مثل بچه هایی که وسیله ی موردعلاقشان را گم میکنند بزند زیر گریه....

دوباره تکان تکانهای موجود را در شکمش حس کرد..

حالا دیگه هفت هفته از شب تولدش میگذشت و شکمش بطرز غیر قابل باوری بزرگ شده بود

دستی بهش کشید و بغضش ترکید، میدانست مرگش نزدیک است، حسش میکرد ولی دلش نمیخواست بمیرد پس با صدای بلندی زد زیر ‌گریه.. او هنوز جوان بود و آرزوهای زیادی داشت!

تازه از سختگیری های پدر مادرش و زندانی که سالها در آن حبس بود، آزاد شده بود

سوکجین با شنیدن صدای گریه ی نویل به طرف اتاقش دویید و هول شده در را باز کرد و بطرفش رفت

جونگکوک سرش را روی شانه های پهن سیلوآن گذاشت و اجازه داد دوست عزیزش آرامش کند و بهش دلداری دهد

 Chateau de Deschaneau Donde viven las historias. Descúbrelo ahora