نگاهی به همسرش انداخت و در دل اقرار کرد که برای دیدن چهره اش دلتنگ بوده و حسرت میخورده
یونگی: خوبی؟
جیمین: میخوای اینجا بمونی؟
یونگی: منظورت چیه؟
جیمین: اینجا.. تو این اتاق؟
یونگی: اینجا اتاق ما دوتا نیست؟
جیمین: فعلا نمیخوام ببخشمت پس یا جای تو اینجاست یا جای من
یونگی به سمت همسرش رفت و قصد کرد تا دستانش را بگیرد: جیمین
اما جیمین دستهایش را پشت بدنش قایم کرد
و در همان حالت که بدنهایشان بندانگشتی بیشتر با هم فاصله نداشتند، به چهره ی گرفته ی همسرش و غمی که از چشمانش دیده میشد، نگاه کرد و با صدای لرزونی گفت: فعلا آماده نیستم ببخشمت
یونگی بی تردید جلوتر رفت و بدن هایشان را به هم چسباند
دستهایش را روی کمر جیمین گذاشت و بدون هیچ عجله ای آنها را بالا برد
آرام آرام انحنای بدنی که بیش از یک ماه از لمس کردنش محروم بود، را حس کرد و در نهایت یکی از دستانش را جایی بین گونه و گردن مرد و دست دیگرش را بین موهایش متوقف کرد
بعد همانطور که شستش را روی گونه ی نرم و لاغر شده ی همسرش میکشید، گفت: نمیشه تمومش کنی؟ دلم برات تنگ شده بدون بوسه هات حسی شبیه مرگ دارم
جیمین پلکهاش را چند ثانیه روی هم گذاشت و بعد با تمام شجاعتی که برایش باقی مانده بود، گفت: یاد اون روز که میفتم و دلم میخواد گردنتو بشکونم و وایسم بهوش بیایی و دوباره بشکونمش، به بدترین شکل ممکن تصورم و از اولین روزی که با هم بودیم خراب کردی و واقعا الان نمیتونم دور و ورم تحملت کنم
حرکت انگشتان یونگی متوقف شد و بعد از شنیدن آن حرف دستهایش را ناامیدانه پس کشید
جیمین با ناراحتی به سر مرد که پایین افتاده بود نگاه کرد و به اشکهایش اجازه ی سرازیر شدن داد
هیچوقت قلبش اجازه نمیداد همسرش را اینطور عذاب دهد و حالا حس میکرد خودش هم وسط جهنم گیر کرده است
ساق دستش را روی اشکهایش کشید و وقتی سر بلند کرد تا حرفی بزنه همسرش از آنجا غیب شده بود
آهی کشید و با قلبی که تیر میکشید روی تخت نشست و به اتاقی که بدون همسرش اصلا زیبا و دنج و دوستداشتنی بنظر نمیرسید، نگاه کرد
.
.
لوک: نویل
نویل: بله؟
لوک: میشه چند دقیقه من و سی سی و تنها بزاری؟
نویل به سیلوآن نگاه کرد و گفت: اخه منم میخواستم با سی سی تنها صحبت کنم
لوک خندید و گفت: خواهش میکنم بزار اول من انجامش بدم
أنت تقرأ
Chateau de Deschaneau
أدب الهواةCouple: taekook, yoonmin, namjin, hyunlix Genre: fantasy, vampire, mpreg, smut, romance خلاصه: سال ۱۸۵۰ میلادی، فرانسه، شهر وردن، عمارت شتو دشانو این قرار بود عکس یه خونه ی تسخیرشده باشه به عنوان آخرین عکس یادگاریم از فرانسه ی دوست داشتنی ولی الان...
