~~twelve~~

164 35 74
                                    

دمینیک: دیگه دارین اعصابم و خورد میکنید ژان میشه این نمایش مسخره رو تموم کنی؟

ژان دوباره کنار همسرش روی صندلی نشست و با لبخند گیلاسش و به گیلاس مرد کوبید و گفت: تموم شد دایی

کلویی به سمت پسرش ژک رفت و به کمک  نیکولاس او را به اتاقش برد

سوزت: دایی فکری برای عمارت کردین؟ باید چندتا کارگر  بیاریم اینجا رو از نو بسازن داغون شده

دمینیک: اره عزیزم به اون مسئله هم دنیل رسیدگی کرد به چندتا نقاش و باغبون و کارگر اطلاع داده که از فردا صبح شروع به کار کنن

دنیل: میخواستم راجب همین بهتون هشدار بدم امشب میتونید یخورده بیشتر بخورید چون تمام فردا رو قراره یخورده سخت بگذرونید

جونگکوک از حرفهای آنها چیزی را متوجه نمیشد

فرانکلین: دنیل چرا داری جمع میبندی؟

دنیل: ببخشید دایی منظور بدی ندارم میدونم اکثرتون انقدری سن دارید که بوی خون به همین راحتی کنترلتون رو نگیره اما این رو هم در نظر داشته باشید که صد و پنجاه سال چیزی نخوردید

مادلین: من فکر میکنم بیشتر باید نگران رنه و رزلین و ژیزل باشیم اونها هنوز به دویست و پنجاه هم نرسیدن

ژیزل چش غره ای به زن داییش رفت و خشمگین به پدرش نگاه کرد تا ازش دفاع بکند!

دمینیک: حق با مادلینه باید فردا بیشتر مراقب کوچیکترا باشیم چون همونطور که بهتون گفتم قراره ارتباطاتمون رو پس بگیریم و اصلا نباید هیچ شایعه ای قبل از جشن پیرامون شتو دشانو و اعضای خانواده به گوش کسی برسه

کلویی که به جمع برگشته بود گفت: دقیقا همتون مراقب رفتارتون باشین چون مثل همیشه چشمای زیادی روی ماست

فیلیپ: تا الان دیگه خبر روستا و اتفاقی که افتاد به گوش همه رسیده پس پیشنهاد میدم حواستون به ساحره ها هم باشه

انزو: از این بابت نگرانی نداشته باشید چون همه جا رو طلسم گذاشتم دیگه نمیتونن بدون اجا..

فیلیپ: محض رضای خدا انزو دیگه تو چشمامون نگاه نکن و همون دروغای همیشگیت و بگو صدو پنجاه سال پیشم همین بود، بهت اعتماد کردیم چون گفتی شتودشانو امنه

انزو: هست

مارگارت: نیست انزو خودتم میدونی نیست چون تو دیگه اون قدرت سابق و نداری که اگه داشتی ما و بچه هامون واسه صدو پنجاه سال ملعبه ی اون احمقا نمیشدیم

با حرفهای مارگارت چند نفر سر تکان دادند و نشان دادند که دیگر به انزو اعتمادی ندارند... خب تقریبا حق هم با آنها بود آخرین بار ضربه ی سهمگینی از اعتماد به آن مرد خورده بودند

 Chateau de Deschaneau Where stories live. Discover now