یک هفته بعد/ شتودشانو
تهیونگ: مجبور نیستم بدون تو برم
جونگکوک: من ازت خواهش کردم لجبازی نکنی
تهیونگ: من لجباز و یه دنده ام یا تو؟
جونگکوک: هی موسیو دشان حواست هست بعد از ازدواج چه لقب هایی بهم نسبت میدی؟ قبلش فقط عشق و لاو و توله گرگت بودم الان شدم لجباز و یه دنده؟
تهیونگ با قیافه ی بیچاره و دست و پا گم کرده ای به جونگکوک نگاه کرد و گفت: معذرت میخوام لاو من فقط..
جونگکوک که تکونهای شدید بچه های دوقلویش را حس کرد، دستی روی شکمش کشید و گفت: فکر کنم ناراحت شدن بهت اعتراض کردم
تهیونگ نزدیک رفت و بعد از بوسه ای روی لب های غنچه ای و کوچیک جونگکوک، روبهروی مرد زانو زد و دوتا بوسه هم روی شکم نرمش گذاشت و گفت: هی وروجکا به عنوان پادشاه بهتون دستور میدم اذیت کردن همسر منو تمومش کنید
جونگکوک لبخندی شیرینی زد و گفت: موسیو دشان زودباش باید بعد از حاضر شدن خودت دلانو رو هم حاضر کنی
تهیونگ: یه دلیل قانع کننده برام بیار که چرا بدون تو باید برم اونم تو اولین مهمونی بعد از عروسیمون
جونگکوک: عروسی دخترعموته، اگه جفتمون نریم عموت و رزلین خیلی ناراحت میشن، تو و دلانو میتونید به عنوان نماینده های من اونجا باشید، چندتا از فامیل هاتون هم قراره باشن و ممکنه غیبت تو رو بر حساب مخالفتت با ازدواج رزلین بزارن و هیونگ و به عنوان عضوی از این خانواده به رسمیت نشناسن و هزارتا دلیل دیگه..
تهیونگ: بدون تو دوست ندارم برم، حس ناخوشایندی بهم میده تازه ممکنه نامجون رو هم ناراحت کنی
جونگکوک: هفته ی پیش با هیونگ راجبش حرف زدم نگران نباش.. برگشتی تموم حس ناخوشایندت رو با بوسه های آبدار جبران میکنم
تهیونگ کمی فکر کرد و بعد همانطور که به سمت لباسی که جونگکوک برایش آماده کرده بود، میرفت، گفت: بهتره سر قولت بمونی وگرنه برات گرون تموم میشه موسیو دشان
.
.
.
ایوان با صدای بلندی شروع به شمارش کرد: یک، دو، سه، چهار..
و دلانو و ویولت و آرماند و آدریان و سوفیان با شنیدن آن شمارش به هول و ولا افتادند و هر کس هر جا که میتوانست قایم میشد.
البته دلانو و ویولت که از همه کوچیکتر بودن تنها تقلید میکردند و هر کدام دنبال یکی از بچه های بزرگتر راه افتاده بودند.
دلانو که دنبال سوفیان میرفت یک مرتبه وسط راه حواسش با عمه اش پرت شد و بعد از چلونده شدن توسط ژیزل، آن زن دلانو را زیر دامن پف دارش قایم کرد.
ایوان با شمارش ده داد زد که وقت مخفی شدن تمام شده و اکنون به دنبال آنها میگردد.
این وسط خانم ها مشغول بستن و شکل دادن موهایشان بودند و مردها برای همدیگر پاپیون و کراوات میبستند.
BINABASA MO ANG
Chateau de Deschaneau
FanfictionCouple: taekook, yoonmin, namjin, hyunlix Genre: fantasy, vampire, mpreg, smut, romance خلاصه: سال ۱۸۵۰ میلادی، فرانسه، شهر وردن، عمارت شتو دشانو این قرار بود عکس یه خونه ی تسخیرشده باشه به عنوان آخرین عکس یادگاریم از فرانسه ی دوست داشتنی ولی الان...
