Chateau de Deschaneau

~~sixteen~~

رزلین نگاهی به مرد انداخت

قد بلند، شونه های پهن، بازوهای ورزیده و بدن عضلانیش کاری میکرد آب از لب و لوچش راه بیفتد
هیچوقت به هیچ مردی انقدر کشش پیدا نکرده بود و این دلیل اصلی باکره بودنش بود، از دلایل دیگش میشود به مادر سختگیرش اشاره کرد!

تمام حرکات مرد را زیرنظر گرفته بود و آنقدر غرق کارهای نامجون شده بود که با تکان خوردن او تکان میخورد!

ژیزل که کاملا متوجه شیفتگی رزلین به نامجون شده بود با دیدن عقب رفتن سر رزلین همزمان با عقب رفتن سر نامجون برای نوشیدن ویسکیش، قهقهه ای زد و کنار دختر نشست

ژیزل: کاملا درگیرش شدیا

رزلین به خودش آمد و اخمی کرد: درگیر؟ نه من درگیر کسی نشدم

همین موقع رنه هم طرف دیگر رزلین نشست

(از دیرباز این سه نفر دوستان صمیمی همدیگر بودند)

رنه: راستشو بگو رزی بیشتر به خاطر هیکلش تو نخشی یا صدای بم و مردونش به این روز درت آورده؟

رزلین آهی کشید و ژیزل ریز ریز خندید: هی همین الان تعریف کن واسمون بالاخره که خودت دووم نمیاری و میگیش

رزلین به پدر مادرش که وسط مهمونی و در حال رقص بودند، نگاه کرد و بعد به رنه و ژیزل نگاهی انداخت و گفت: اگه یک نفر فقط یک نفر راجب حرفام بفهمه کله شما دوتا رو میکنم فهمدیدین؟

رنه انگشت کوچیکش را دور انگشت رزلین پیچاند و گفت: قسم میخورم چیزی نگم

ژیزل هم حرکت رنه را تقلید کرد: منم قسم میخورم

رزلین: خوبه ولی اینجا خوب نیست بریم اتاق بچه ها تا کسی نشنوه

هر سه به اتاقی که بچه ها در آن خواب بودند و دورتادورش با طلسم های مخصوصی پوشانده شده بود، رفتند.

.
.

رنه: عاشقشی؟ احمقانس تو تازه دوروزه دیدیش

رزلین: میخوای بگی به عشق در یک نگاه اعتقاد نداری؟

ژیزل: آه خدای من رزی انقدر بچه نباش میخوای بگی تو اعتقاد داری؟ بیخیال اون مرد با پارتنرش اومد اینجا

رزلین: اره پارتنری که داره بهش خیانت میکنه!

رنه جلو دهانش را گرفت و با چشمای درشت شده به رزلین زل زد

ژیزل هم داد زد: چییی؟

با صدای داد ژیزل، دلانو کوچولو که تو گهواره اش قرار داشت، از خواب پرید

ژیزل چندبار بر دهان خودش سیلی زد و رنه به آرامی گهواره را تکان داد تا نوزاد خوابش بگیرذ و بقیه ی بچه ها را هم بیدار نکند

اما با ساکت نشدن دلانو رزلین گفت: باید بغلش کنیم

ژیزل صورتش را جمع کرد و رنه با قیافه ای اخمالود گفت: من اصلا خوشم نمیاد نزدیکش بشم