~~fifty seven~~

51 17 51
                                        

فرانسه/مونمارتر/۱۸۵۹

رزلین: دیگه چی تو نامه اش نوشته بود؟ خبری از نفرین و طلسم نبود؟

نامجون: نه عزیزم فقط نوشته بود قرار نیست به این زودیا بیان خونمون و یخورده از بچه ها و خودشون نوشته با چندتا عکس از شتودشانو همین، نامه رو میزه خودت برو نگاه کن فقط همیناست

رزلین آهی کشید و گفت: سوکجین هم خبری ازش نیست

نامجون چشمی چرخوند و گفت: هنوز نمیفهمم چرا باهاش حرف میزنی

رزلین: اون مرد خوبیه، ساحره خانوادگیمونه و من مورخ خانوادم و باید از حال و هوای همه خبر داشته باشم، تازه گه‌گداری هم راجع به تو ازش میپرسم تا بهتر بشناسمت

نامجون: اگه میخوای بهتر من و بشناسی میتونی از خودم بپرسی عزیزم

رزلین: چه اشکال داره از جین بپرسم؟ اون بهتر از هرکسی میشناستت و یخورده ناراحت کننده است اما حس میکنم اون دوست داره راجع به تو حرف بزنه

نامجون: رزی این اصلا طبیعی نیست که با دوست پسر سابق من در ارتباط باشی

رزلین: باشه اگه ناراحتت میکنه و نمیخوای..

نامجون: من نمیخوام مجبورت کنم هر وقت به حرف هام رسیدی ارتباطت و باهاش قطع کن

رزلین سر تکون داد و نامجون گفت: تا اون موقع راجع بهش چیزی بهم نگو

رزلین خواست حرفی بزنه اما با شنیدن صدای گریه ی آنتونی، پسر دوسالشون، گفت: عزیزم آنتونی بیدار شده لطفا بیارش

نامجون فورا از جا بلند شد و همونطور که به طرف اتاق پسرشون میرفت، گفت: چرا من هیچوقت به اندازه ی تو گوش هام تیز نیست؟

رزلین خندید و گفت: خب این کاملا طبیعیه وقتی به اختلاف سنیمون فکر کنی، من ۲۳۰ سالمه

نامجون: منم تقریبا ۳۵ سالمه هانی

رزلین خندید و نامجون اخم کرده همراه با پسرش همونطور که ضربه های ارومی به باسن آنتونی میزد تا ساکتش کنه گفت: چی این موضوع خنده داره؟

رزلین فقط خندید و نامجون به آنتونی که لباسش و محکم چسبیده و با تعجب بهش خیره شده بود، نگاه کرد و گفت: تو چرا انقدر با تعجب بهم نگاه میکنی کوچولو؟ هوم؟ تا حالا باباتو ندیدی؟

رزلین جلو رفت و بوسه ای روی دست انتونی گذاشت و گفت: خیلی بامزه است هر روز صبح همینقدر با تعجب به منم نگاه میکنه

نامجون: فکر کنم زیادی با پدر مادرت بوده حالا که اونا رفتن سفر به ما عادت نداره!

رزلین: یعنی ممکنه فکر کرده باشه پدر مادر واقعیش اونان و ما غریبه ایم؟!

نامجون بینیش و به بینی پسر کوچولو مالوند و گفت: هی آنتونی تو پسر مایی اینو یادت نره باشه؟

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 6 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

 Chateau de Deschaneau Where stories live. Discover now