در حال بیرون کشیدن آخرین قطره های خون آهو بود که متوجه شد دلانو با فاصله ی کمی داخل بوته ها نشسته و با چشمان گرد و درشتش بهش خیره شده بود.
قطعا دلش نمیخواست پسرش در این سن کم خاطره ای از پاره کردن دل و روده ی یک موجود بینوا در ذهنش بماند
آهی کشید و لیسی به خونهای ریخته شده روی دستش زد و بعد از نگاهی به خورشید سرخ شده و ماه پدیدار شده در آسمان، جام بزرگی که از خون پر شده بود را در دست گرفت و به سمت دلانو رفت
دلانو که دید پدرش به سمتش میاید هول شده چهار دست و پا شد و قصد برگشت کرد اما خب مسلما با آن سرعت کم نمیتوانست از پدر خون اشامش ببرد و در نهایت در چنگال مرد گیر افتاد
تهیونگ ظرف بزرگ خون را به دست عمه اش داد و از او خواست بین همه تقسیمش کند و بعد رو کرد به نیکولاس و گفت: نیکولاس لطفا با ژک لاشه ی آهو رو تیکه کنید تا برای شام بپزیمش دلانو نزاشت کارمو ادامه بدم
نیکولاس چشمش را از ابرهای تیره ی بارانی و ستاره هایی که درحال شمردنشان بود گرفت و گفت: بالاخره.. ممنونم داشت از بیحوصلگی حالم بهم میخورد
ژک: عادت نداری در ارامش یه گوشه بشینی؟
نیکولاس: یه گوشه نشستن کار حوصله سر بریهه
ژک خندید: ما تازه از جنگ برگشتیم
ژیزل: پسرا محض اطلاع ما هنوز برنگشتیم و تو دل جنگیم
رزلین نگاهش را از آسمان آفتابی گرفت و بعد از اینکه آرزو کرد بعد از بازگشت به فرانسه بتواند همراه نامجون زیر همچین آسمانی قدم بزند، گفت: واقعا اعصاب یه جنگ دیگه رو ندارم
فیلیپپ موهای دخترش رو نوازش کرد: نگران نباش دخترم قول میدم وقتی برگردیم دیگه اجازه ندیم کسی آرامش مون رو بهم بزنه
مادلین نگاهش رو از گرد و خاکی که کمی دورتر راه افتاده بود، گرفت و جام خون رو سر کشید و نصف باقیمانده اش رو به طرف همسرش گرفت، وقتی حواس پرتی همسرش را دید، صدایش زد: فرانکلین
فرانکلین: بله؟
مادلین: حواست کجاست؟
فرانکلین: نزدیکای غروبه ولی این پسره هنوز بیدار نشده
تهیونگ که همراه هنری مشغول درست کردن آتش بود، با شنیدن این حرف فورا به سمت خاویر رفت
جونگکوک که با اخمای در هم رفته به آسمان عجیب غریب خیره شده بود، دلانویی که فارغ از هفت جهان در حال بازی با ایوان و آدریان بود را پایید و دنیل را خطاب قرار داد: میخوای بیدارش کنی؟ مریضه اینکارو نکن
خونخوارها هول شده به طرف پسر میرفتند و گرگینه دلیل ترس و نگرانیشان را نمیفهمید تا اینکه مارگارت به حرف آمد..

DU LIEST GERADE
Chateau de Deschaneau
FanfictionCouple: taekook, yoonmin, namjin, hyunlix Genre: fantasy, vampire, mpreg, smut, romance خلاصه: سال ۱۸۵۰ میلادی، فرانسه، شهر وردن، عمارت شتو دشانو این قرار بود عکس یه خونه ی تسخیرشده باشه به عنوان آخرین عکس یادگاریم از فرانسه ی دوست داشتنی ولی الان...