~~seventeen~~

234 52 56
                                        


جونگکوک موفق شد به کارگاه مادام بورشن برگردد و با کمک تهیونگ و قدرت فوق العاده اش هر روز بدون دردسر راه طولانی را تا سنت ژیرون طی کند

نامجون و جین خانه ای در نزدیکی شتودشانو اجاره کردند

رزلین برای معشوقی که بی اجازه قلبش را صاحب شده بود شروع به یادگیری بافتنی کرد و تصمیم گرفت برای مرد ژاکتی گرم ببافد تا در سرمای زمستان وردن یخ نزند!

انزو به دستور تهیونگ مشغول خواندن کتابها و مطالعه کردن دست نوشته هایی که به فرزندش مربوط میشد، شد

دمینیک و پیر و کلویی به پاریس برگشتند تا در میهمانی چندتن از والامقامان شرکت کنند

اعضای شتودشانو همانطور که انتظار میرفت به کار و زندگی معمولشان برگشتند و همه چیز در هفت ماه بعدی به بهترین نحو ممکن گذشت

حالا دلانو کوچولو میتوانست غلت بزند، چهاردست و پا راه برود، به سمت اسباب بازی های مورد علاقه اش خیز بردارد و بنشیند، برای غذاهای مورد علاقه اش دست و پا تکان بدهد، به تهیونگ و جونگکوک بفهماند غذا خوردن را در ظرف گل های آبی رنگ بیشتر دوس دارد و ترجیح میدهد میوه های له شده را خودش با قاشق طلاییش بخورد و کاری کند پدرهایش به شخصیت مستقلش احترام بگذارند و جالبتر از همه اینکه پسر بچه شیطون به خوبی یاد گرفته بود چه کارهایی انجام بدهد تا توجه تهیونگ و جونگکوک را جلب کند!

اینروزها دیگر خیلی کم کسی نفرین صدایش میکرد و با اینکه شخصیتهای خونسرد و بی تفاوت اهالی خانه اجازه ی ابراز علاقه به آنها نمیداد اما تک تک اعضای خانواده ی دشان و شاربونو عاشق آن بچه ی نوپا شده بودند که بیشتر از همه میخندید و شادی و عشق را به رگهایشان تزریق میکرد

ژیزل بخاطر دلانو به مدرسه طبابت رفت چون میخواست اگه احیانا بار دیگری غذا در گلوی برادرزاده ی زشتش گیر کرد بداند با آن بچه ی دورگه چکار باید بکند..

از اونجایی که تهیونگ و جونگکوک نصف روز را در خانه نبودند، ژیزل داوطلبانه مراقبت از دلانو را قبول کرده بود، البته که با مخالفتهای شدید جونگکوک مواجه شد اما با اصرارهای فراوان توانست به آن دونفر نشان بدهد دلانویی که کمتر از قبل گریه میکند را خیلی دوست دارد!

و هر وقت که به مشکلی برمیخورد از ژان کمک می‌گرفت، برخلاف انتظار اینروزها حتی ژان هم با آن دورگه ی نفرینی دوست داستداشتنی متفاوت رفتار میکرد و بهش توجه میکرد!

.
.

تهیونگ: داری میگی یجوری رفتار میکنن که انگار اتفاقی نیفتاده و این عجیبه؟

جونگکوک: دقیقا یجوری هستن که انگار هیچ مشکلی تو رابطشون پیش نیومده!

تهیونگ: بنظر من داری زیادی حساس میشی عشقم اونا خودشون مشکلی رو حس نمیکنن

 Chateau de Deschaneau Where stories live. Discover now