نامجون شتابزده بسمت جین برگشت و دستش را گرفت و کمی از جمعیت دورش کردجین دستانش را گرفت و حال منقلب نامجون را که دید با نگرانی پرسید: چیشده کجا بودی؟ چرا انقدر دیر اومدی؟ نویل کجاست؟
نامجون به عمارت نگاهی کرد و دستی به گردنش کشید
جین: ندیدیش نه؟ پس کجا مونده این بچه الان چهار پنج ساعت از رفتنش میگذره
نامجون: بود.. دیدمش
جین با تعجب پرسید: پس چرا با خودت نیاوردیش؟
نامجون: اخه داشت.. داشت
جین: داشت چیکار میکرد؟ عکس میگرفت؟ اخه چقدر دیگه میخواد طولش بده شب شداگه ما تا صبح به سنت ژیرون برنگردیم خانواده اش میکشنمون
نامجون: نه چیزه داشت... در حال سکس بود
جین با ابروهای بالا پریده و چشمای گشاد شده گفت: سکس؟ نویل؟ اخه با کی؟ همینجا تو عمارت؟
نامجون: اوهوم.. نمیدونم با کی شاید یه رهگذر بود اونم...
جین: دختر بود؟
نامجون: نه..
جین: کی بود نشناختیش؟ از این مست و پاتیل های میخونه نبوده باشه یوقت مریضی ای چیزی بگیره..
نامجون: منکه ندیدمش
جین: پس از کجا میدونی دختر نبود
نامجون: اخه .. چیزه.. میدونی صدای نویل و شنیدم که همش داد میزد بیشتر همینه همونجا.. تازه وقتی در و یخورده باز کردم اونی که روش خوابیده بود هیکل بزرگی واسه یه دختر داشت
جین با نیش بازش گفت: اوه پس پسرمون شب تولدش خوش شانسی اورده
نامجون: خوش شانسی؟ حماقت محض کرده کی با کسیکه یک ساعت نیست میشناستش میخوابه؟
جین: ما که نمیدونیم شاید ادم خوبی باشه بهر حال همه ی رابطه ها که نباید مثل هم شروع بشه بعضیا اول میخوابن بعد با هم دوست میشن
نامجون: نویل فردا صبح با خانواده اش فرانسه رو ترک میکنه
جین آهی کشید و گفت: اگه فقط این مشکل حل میشد دیگه چیزی از خدا نمیخواستم.... راستی به عموزاده هاش چی بگیم؟
نامجون: نمیدونم فقط مطمئنم نباید حرفی از خوابیدنش با یه مرد بزنیم هر چی بغیر از این...
جین: نمیدونم چرا ولی اینا حاضر نمیشن وارد عمارت بشن پس فقط بهشون بگو نویل گفته چندساعت بیشتر میخواد اونجا بمونه و عکس بگیره
نامجون: اینجوری مشکوک میشن
جین: همین الانش هم با این مدلی حرف زدنمون مشکوک شدن...
.
.
.جونگکوک با برخورد نوری به صورتش از خواب بیدار شد و لبخندی زد و همانطور بیحال و خسته طوری که انگار دیشب کوه را جابجا کرده بود در جایش چرخید و کمی دستانش را کش داد و خمیازه ای کشید و وقتی که چهره ی زیبای دنیل را در نور آفتاب دید نفسش بند آمد و تا چند دقیقه فقط به قیافه ی جذاب و دیدنیش زل زد
STAI LEGGENDO
Chateau de Deschaneau
FanfictionCouple: taekook, yoonmin, namjin, hyunlix Genre: fantasy, vampire, mpreg, smut, romance خلاصه: سال ۱۸۵۰ میلادی، فرانسه، شهر وردن، عمارت شتو دشانو این قرار بود عکس یه خونه ی تسخیرشده باشه به عنوان آخرین عکس یادگاریم از فرانسه ی دوست داشتنی ولی الان...