نیکولاس: اینجا خیلی خوشگله
ژک: هنوز مونده خوشگلیای طبیعت بکرش و ببینی نزدیک چوسان بشیم عاشقش میشی
نیکولاس: نمیشه از همینجا انتقام گرفت؟
ژک خندید: از آب میترسی؟
نیکولاس: اره و لعنتی هیچ راه غیر آبی نیست که از چوسان رد بشه
ژک: خب از همه طرف به آب ربط داره!
نیکولاس با نگرانی سری تکون داد و ژک بیشتر خنده اش گرفت
همین موقع صدای ترسیده خاویر به گوش همشون رسید و با گفتن یک جمله ترس رو به جون همشون انداخت: فرار کنید اونا خیلی بهمون نزدیک شدن هرگروه به یک طرف بره با هم باشیم زودتر گیرمون میارن
تهیونگ با شنیدن اون جمله سرجاش ایستاد و مشکوکانه به جونگکوک و دو تا بچه نگاهی انداخت و بعد از اونجایی که مطمئن بود خانواده اش منتظر دستور او هستند، به زبانی متفاوت و بیگانه(از نظر جونگکوک، ولی آشنا برای خانواده دشان) هشداری داد: راهتونو ادامه بدید.. به هیچ عنوان از هم جدا نشید و بیشتر نزدیک هم راه برید، مراقب ساحره باشید فکر میکنم بدنشو تسخیر کردن!
جونگکوک که حرفها را شنیده ولی متوجه نشده بود با اخمی تهیونگ را تماشا میکرد اما مرد اشاره ای به او داد که فعلا وقتش نیست
از آنجایی که تهیونگ و جونگکوک جلوتر از همه راه میرفتن کمی صبر کردن تا بقیه به آنها بپیوندند
و بعد اینبار نزدیک به هم مسیرشان را ادامه دادند
تهیونگ در تمام مسیر یک چشمش به خاویر بود و سعی میکرد عادی رفتار کند؛ خاویر هم مدام از تهیونگ میپرسید کی از هم جدا میشیم؟ اینجوری خطر تهدیدمون میکنه!
تهیونگ هم در جواب میگفت کلبه ای را میشناسد و قرار است گروهی آنجا بمانند و بقیه به صورت گروه های جدا فرار کنند، البته که همچین قراری نبود و برای فریب دادن ساحره ی تسخیر شده آن حرف را میزد
.
.
ژیزل: میبینینشون؟ سمت چپ و نگاه کنید
ژان: همگی حواستون به سمت راست باشه
ژیزل و ژان همزمان جملاتشان را به همان زبان عجیب و بیگانه ای که برای جونگکوک و نامجون نااشنا بود، گفتند
و البته که خاویرِ ساحره راجب این زبان میدانست و به آن تسلط داشت اما خاویری که تسخیر شده از آن سر در نمیاورد.
این زبان یونان باستان است که به طور اجدادی به خاندان اصیل ها و ساحره های آنها یاد داده شده تا در مواقع ضروری از آن استفاده کنند.
دنیل با دیدن آن ساحره های لعنتی که از چپ و راست و احتمالا از پشت محاصره شان کرده بودند، نگران به پسرش نگاه کرد و همانطور که میدویید سعی کرد مغزش را به کار بندازد و بهترین تصمیم را برای خانواده اش بگیرد
VOUS LISEZ
Chateau de Deschaneau
FanfictionCouple: taekook, yoonmin, namjin, hyunlix Genre: fantasy, vampire, mpreg, smut, romance خلاصه: سال ۱۸۵۰ میلادی، فرانسه، شهر وردن، عمارت شتو دشانو این قرار بود عکس یه خونه ی تسخیرشده باشه به عنوان آخرین عکس یادگاریم از فرانسه ی دوست داشتنی ولی الان...
