~~thirty ~~

133 32 51
                                    

نامجون به طرف رزلین برگشت و همانطور که به پهلو خوابیده بود، دستش را روی آرنج گذاشته و زیر سرش تکیه داد

نامجون: مرسی که همه چی رو با صبر و حوصله برام توضیح میدی

رزلین: حرفشم نزن

نامجون: پس تو یه بانوی تاریخدانی

رزلین: اوهوم

نامجون: کار جذابیه؟

رزلین: نه وقتی مجبورم خرابکاری های رنه و دعواهاش و با ژیزل بنویسم

نامجون: مجبوری همه چیز رو یادداشت کنی؟

رزلین: نه همه چیزو خلاصه ای از مهمتریناشو

نامجون: مثلا راجب صحبت های خودمون مینویسی؟

رزلین: اینا رو تو دفتر خاطرات خودم مینویسم

نامجون: اونوقت من چطور معرفی میشم؟

رزلین کمی مکث کرد( معشوق من، عزیزمن، محبوب من): هم صحبت خوب من

نامجون لبخندی زد که چال های گونه اش به خوبی نمایش داده شد: خودمو شک دارم ولی تو واقعا هم صحبت خوبی هستی

رزلین: این یه رابطه ی متقابله .. من واقعا از همنشینی باهات لذت میبرم

نامجون: منم.. همش دوست دارم راجب همه چی باهات صحبت کنم یجوری کنارت راحتم انگار سالها میشناسمت

با شنیدن آن حرف اشک در چشمان دختر حلقه زد: مرسی که بهم اعتماد داری.. تو واقعا میتونی راجب هر چیزی باهام صحبت کنی

نامجون: هرچیزی؟

رزلین: هرچیزی.. مخصوصا چیزایی که اینروزا ذهنت و مشغول کرده و مدام ناراحت و نگرانت میکنه

نامجون آهی کشید و حرف دلش را به زبان آورد: اینروزا منو سوکجین رابطمون سرد شده

رزلین صبورانه دمی گرفت و از آنجایی که راجب چیزی کنجکاو بود، پرسید: از لحاظ عاطفی یا.. یا جنسی؟

نامجون: اولی.. یعنی بیشتر از لحاظ عاطفی از هم دور افتادیم و چندین بار تو این چندماه سعی کردیم از لحاظ جنسی پیش بریم و اون خلا رو پر کنیم ولی نشد.. همش بدتر میشه

یک لحظه سکوت کرد و بعد با دستانش روی صورتش را پوشاند: ببخشید.. چی دارم میگم خدایا.. معذرت میخوام رزی، اینا حرفی نیست که به یه دوشیزه بگی

رزلین: من خوشحالم که گفتی.. خوشحال میشم که همیشه منو دوست و هم صحبت خودت بدونی

نامجون دوباره لبخند زد: بیا راجب تو صحبت کنیم

رزلین: چیز خاصی راجب من نیست

نامجون: هیچی؟ حتی یه معشوقه پنهونی یا کسیکه دوسش داشته باشی؟

قلب رزلین تندتر از همیشه تپید، با شنیدن آن حرف چنان رنگ به رنگ شد و لرزید که نامجون مطمئن شد دختر با کسی رابطه دارد...

 Chateau de Deschaneau Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon