~~fifty three~~

116 25 60
                                        

در کلبه را باز کرد و با دیدن برادرش که وسط کلبه نشسته و کلی شمع اطراف خودش روشن کرده، داد کشید: توی لعنتی اینجا چیکار میکنی؟

خاویر ورد خوندنش را متوقف کرد و با دیدن تهیونگ از جا بلند شد.

تهیونگ: ترسوندیمون خاویر.. چرا بدون اطلاع اومدی اینجا؟

خاویر تعظیمی کرد و از تهیونگ عذر خواست.

انزو فحشی زیرلب داد و جین که کلبه را وارسی میکرد، پرسید: اینجا همونجایی نیست که اون ساحره جونگکوک رو توش زندانی کرده بود؟

خاویر با ناراحتی جواب داد: خودشه

انزو: اینجا چیکار میکنی؟ مگه قرار نبود تا چند ماه استراحت کنی تا انرژیت و پس بگیری؟

خاویر لبخندی زد: من خوبم

تهیونگ: اینجا چیکار میکنی خاویر؟

خاویر مردد به حرف اومد: من.. خب.. حقیقت اینه که.. تازگی‌ها من یه الهاماتی داشتم سرورم

سوکجین که خودش هم چند شب بود خوابهای آشفته میدید، فورا گفت: راجع به شتودشانویی ها؟

خاویر به چشمان جین زل زد و بعد از چند ثانیه گفت: تو میدونی

جین وحشتزده گفت: اون خوابها اینده رو نشون میدن؟ قراره به حقیقت بپیوندن؟

خاویر دوباره وسط حلقه ای که درست کرده بود نشست و گفت: انزو بهم گفته بود قدرت زیادی داری فکر میکردم چون جفتشی داره اغراق میکنه

انزو: شما دوتا راجب چی حرف میزنید؟ چی بهتون الهام شده؟

سوکجین چشمهای وحشتزده اش را به تهیونگ و انزو داد و رو به همسر دوستش گفت: تهیونگ خانواده ات تو خطرن

تهیونگ اخم کرد: انقدر مبهم حرف نزنید و بگید دیگه چه اتفاقی قراره برای نویل و بچه هام بیفته؟

خاویر: اونها نه سرورم.. بقیه ی اعضای خانوادتون

گفت و طلسمی که از آن ساحره در کلبه پیدا کرده بود را جلوی رویش گذاشت.

انزو روی زانوهایش افتاد و با دستهای لرزان، لوح چرمی را که در آن نفرین قوی و قدرتمندی نوشته شده بود، گرفت و با صدای ترسیده ای زمزمه کرد: اوه خدای من

تهیونگ سردرگم به طلسم نگاه کرد و با دیدن اسم اعضای خانواده اش درون آن لوح بدترکیب که ظاهرا با خون نوشته شده بود، اخمی کرد و پرسید: این دقیقا چه کوفتیه؟ مربوط به همون غافلگیری ای میشه که اون حرومزاده ازش حرف زد؟ میشه یکیتون به حرف بیاد؟ واقعا دارید عصبیم میکنید

خاویر همونطور که به هوای بیرون زل میزد تا ساعت رو بفهمه گفت: سرورم وقت زیادی نداریم، من سعی میکنم از همینجا طلسم محافظت رو بخونم و شما با سرعت هرچه تمام تر به عمارت برگردید و همه رو از اونجا بیرون کنید، تموم خانواده رو..

 Chateau de Deschaneau Donde viven las historias. Descúbrelo ahora