نگاه سرگردان دلانو را که دید به سمتش جهیددستی به سر و گلوی پسرکش کشید و در حالیکه سعی میکرد اشکش را کنترل کنه و بچه را نترساند، زمزمه کرد: از خواب بیدار شدی شیرینکم
دلانو با دیدن جونگکوک بغض کرد و خودش را بغلش پرت کرد
دلانو کوچولو خیلی اتفاقی که افتاده بود را به یاد نداشت فقط چهره ی هنری عصبانی و ایوان مهربان را یادش بود و بیشتر از آنها درد وحشتناکی که سراغش آمده و برای اولین بار مجبور شده بود بدون جونگکوک از پسش بربیاد
پس الان نوبت این بود خودش را برای پدرش لوس کند!
جونگکوک محکم دلانو کوچولویش را به اغوش کشید و چندبار روی سر و گردنش را بوسه زد و بخاطر تک تک قطره اشک های عزیز کرده اش لعنتی به شتودشانو و اعضای خانواده اش فرستاد
.
.در حالیکه بدنش از خشم میلرزید، برای بار چهارم تمام اتاق ها و سوراخ سنبه های عمارت و زیرزمین و فضاهای اطرافش را گشت اما هیچ اثری از جونگکوک و پسرش نبود!
فکر اینکه هنری یا ژان یا بقیه زودتر از خودش پیدایشان کنند و بلایی به سرشان بیاورند مثل خوره مغزش را میخورد و از درون در حال نابود کردنش بود
با ناامیدی در گلخونه را بهم کوبید و به طرف عمارت رفت، باید انزو را مجبور میکرد مکان آنها را هر چه سریعتر پیدا کند
.
.هنری: اگه دروغ نگه چی؟
ژان: دروغه همه چی زیر سر خودشه محاله اون ندونه اون دوتا کجان
هنری که از پنجره ی اتاق در حال نگاه کردن به تهیونگِ آشفته حالی بود که مدام به اطراف سر میزد، به ژان نگاه کرد و گفت: اگه از قبل هماهنگ نکرده باشن محاله بدونه، اونروز تهیونگ از جلو چشممون تکون نخورد!
ژان شانه ای بالا انداخت و همانطور که دستش را نوازش وار به سر و روی آدریان میکشید به پسر بزرگش، ایوان نگاه کرد
ایوان کوچولو فارغ از دل نگرانی های پدرهایش، در حال نقاشی کردن تصویری از خودش و آدریان و دلانو در حین بازی بود، که یک مرتبه قطره های خون از بینیش روی کاغذ ریخته شد
پسربچه با ترس صدا زد: مامااان
جیمین به سمت پسرش جهشی کرد و او را در بغل گرفت و متوجه پیشانی داغ و صورت خونی اش شد و با نگرانی به همسرش نگاه کرد و پسرش همان موقع در بغلش بیهوش شد
و در همین لحظه صدای جیغ زنانه ای در گوشه ی دیگر عمارت بلند شد
.
.هوسوک که از نگرانی و خشم به خودش میلرزید، عصبی غرید: وی اینا محض رضای خدا دو دقیقه جیغ نزن بفهمم باید چیکار کنیم
![](https://img.wattpad.com/cover/345430557-288-k41647.jpg)
YOU ARE READING
Chateau de Deschaneau
FanfictionCouple: taekook, yoonmin, namjin, hyunlix Genre: fantasy, vampire, mpreg, smut, romance خلاصه: سال ۱۸۵۰ میلادی، فرانسه، شهر وردن، عمارت شتو دشانو این قرار بود عکس یه خونه ی تسخیرشده باشه به عنوان آخرین عکس یادگاریم از فرانسه ی دوست داشتنی ولی الان...