سم بطری را چرخاند. بطری به سمت جان و ییبو افتاد. جان باید می پرسید:"خب جرات یا حقیقت؟"
ییبو عصبی به جان نگاه میکرد. انتخاب هیچ کدام به نفعش نبود. در ذهنش در حال بررسی کمترین میزان ضرر بود. نفس عمیقی کشید:"جرات"جان خیره به ییبو نیشخندی زد:"منو ببوس"
سکوت سنگینی بود. ییبو خیره به جان، جلو رفت و خیلی سریع بوسه ای بر گونه ی جان زد.جیمی داد زد:"قبول نیس..."
ییبو عقب کشید و سر جایش نشست:"فقط گفت بوسیدن اما جاشو نگفت... پس اعتراضت قبول نیس و خفه شو"
قلب جان در سینه اش بی قرار بود. با شنیدن جواب ییبو، شوکه، آهی پر حسرت کشید.
سم می دانست ادامه ی بحث جیمی و ییبو به جای خوبی نمیرسد، پس بطری را گرفت و چرخاند. مکس و خوزه.
مکس نگاهی به هارو انداخت و نیشخند زنان به خوزه زل زد:"خب دکی جون جرات یا حقیقت؟"
خوزه به آرامی خندید:"حقیقت"
هارو با کف دست ضربه ای محکم به پیشانیش زد:"نهههه"
مکس لبخند زنان پرسید:"پنج تا از مهارتهای سکسی تو تخت دکی رو بگو..."خوزه لبخندزنان سرش را تکان داد:"نمیدونم"
همه شوکه به او نگاه کردند. خوزه توضیح داد:"درسته دو ساله رسما باهمیم اما هنوز به اون مرحله نرسیدیم"جیمی متعجب داد زد:"وات؟ مگه میشه؟؟؟ نکنه مشکلی دارین؟ راستشو بگو... تو مشکل..."
ییبو جلوی دهان دوستش را گرفت. هارو قرمز شده داد زد:"مرتیکه ی گاو... به تو چه ربطی داره آخه؟؟"
هارو عصبانی به سمت مکس برگشت:"توی بزغاله هم قرار بود یه سوال بپرسی فقط!!"
مکس دستش را بالا آورد:"باباااا من که یه سوال پرسیدم؟؟!"
با صدای خنده ی بلند جان، همه ساکت شدند. اشک گوشه ی چشمان شاهزاده جمع شده بود:"وای عالیه... عاشق بحثتونم"جیمی ایشی زیر لب گفت و آرم سر جایش نشست. هارو نگاه خشمگینش بر روی جیمی بود و عصبی سر جایش برگشت. مکس نگران به دوستانش نگاه میکرد.
سم سرش را آرم تکان داد و بطری را برداشت:"قدیما جنبه اتون بیشتر بود؟ بریم برای ادامه بازی..."
این بار نوبت جیمی و جان بود. نیش جان باز شد:"جرات یا حقیقت؟"
جیمی دست به سینه ابرویش را بالا برد:"هر کدوم عشقت میکشه"
جان سرش را تکان داد و لبخند زنان گفت:"قطعا حقیقت"جیمی تکخندی عصبی زد:"تو روحت جان... تو روحت... بنال ببینم چی میخوای بگی؟"
جان هم مثل خودش تکخندی کوتاه زد:"اونی که بهم اعتراف عاشقانه کرده بود و گاهی بهم پیام میداد تو بودی؟"
شب عجیبی بود. اعترافات و کشف حقیقت از یک بازی ساده بیشتر.
ESTÁS LEYENDO
The Blue Dream / رویای آبی
Romanceییبو، جوانی ورزشکار با رویای شکستن مرزهای سرعت مسابقات رالی و ثبت امتیازی جدید و جاودانه در سر در کنار دوستانی بی نظیر و جان، شاهزاده ای فراری از چهارچوب های کسل کننده ی زندگی اشرافی که با آنها آشنا می شود یک شرط بندی و تغییر خط زندگی همه ی آنها ای...