Chapter 10 ||You're pretty||

1.2K 177 29
                                    


"لیسا ما میریم..."

دادزدم تا صدام تو اون شلوغی و صدای وحشتناک اهنگ بهش برسه..اون لعنتی انقدر مسته که نمیتونه رو دوتاپاش وایسه..باید یه فکر اساسی راجبش بکنم..یا برای گوش مالی به پدرش امارشو بدم چون راه دیگه ای ندارم..اون داره زیاده روی میکنه..

"چرا؟خوبه که"

"لعنتی برای تو خوبه..مثل اینکه قولتو یادت رفته..هری اصلا راحت نیست..دیگه بیشتراز این تحمل اینجارو نداریم..ما میریم لیسا..برای برگشتنت یه فکری بکن.."

و قبل از اینکه حرفی بزنه بهش پشت کردم و سمت هری که دم در ایستاده بود رفتیم..دستشو گرفتم و باهم سوار ماشین شدیم..

اهی از رو اسودگی کشیدم که از اون مکان خفه نجات پیدا کردیم...به هری نگاه کردم که چطور عین بچه ها اروم کنارم نشسته و به من نگاه میکنه..بهش لبخند زدم و گفتم:

"خودم یه کلاب خوب پیدا میکنم.."

"میشه...کلاب نریم؟"

"اوووم...باشه..هرجا تو بگی..کجا بریم؟"

"بریم..یه پارکی...یه جای خلوت و ...قدم بزنیم"

"فکر خوبیه...بزن بریم"

به هم لبخند زدیم و ماشینو روشن کردم و حرکت کردم..کمی بعد کنار یه پارک که بیشتر یه فضای سبز با چند تا نیمکت بود پارک کردم و پیاده شدیم..تا وسطای پارک بدون هبچ حرفی قدم زدیم و بعد روی یه نیمکت نشستیم..کسی اون اطراف نبود و ساعت از ده گذشته بود..به نیم رخ اروم هری نگاه کردم و باکمی مکث گفتم:

"چرا دیگه از اون حرفای قشنگ نمیزنی؟"

باچشمای گیراش بهم نگاه کرد..و برای اولین بار حرفی زد که توش اثری از خجالت نبود..

"چون یکی رو قشنگ تر از اونا پیدا کردم..احساس میکنم که دیگه حرفام پیش اون (she) اعتباری ندارن"

از لحنش حدس زدم که منظورش از اون منم اما خواستم سر به سرش بزارم گفتم:

"اون؟نکنه منظورت لیساست؟هان؟"

باتعجب نگام کرد و باورش شد که من نفهمیدم..اون تو مخفی کردن احساساتش چندان خوب نیس.

با لکنت گفت:

"نــــ...نه...خب...لیسا هم خانم زیباییه اما اون...نیست"

باشیطنت گفتم:

"پس کیه؟اوه...نکنه خانم اسمیته؟"

و پقی زدم زیر خنده وقتی قیافشو دیدم..صورتشو جمع کرده بود و با شوک نگام کرده بود..با کلافگی به خندیدنم نگاه کرد و گفت:

"اذیتم نکن...تو...تو میدونی منظورم کیه.."

خودمو زدم به اون راه و گفتم:

"نـــــه....کیه؟؟"

معترض اما باگونه های سرخ بهم نگاه کرد و حسابی کلافه شد..لبخند زدم و دستمو روی پشتی نیمکت، پشت هری گذاشتم و رومو طرف نیمرخ هری کردم و گفتم:

Choose Love ||H.S||Where stories live. Discover now