Chapter 55 ||Pink_blue walls||

1K 151 203
                                    

Song: Wolves
By: Selena Gomez

عکس هامون بهم حس یه ورشکسته رو میده که تمام داراییشو باخته...

"چقدر زمان برد تا خونمو منفجر کنی؟یکی از در بیاد تو فکر میکنه خونه رو دزد زده"

هردومون بیحال روی کاناپه نشسته بودیم و از چایی مون میخوردیم.ویولت هم همچنان داشت باآهنگ خودشو تکون میداد و باخودش حال میکرد.

کارا خندید و با نفس نفس گفت:

"میدونی، این فکر یهویی به ذهنم رسید.باور کن اصلا به وسایل تو دست نزدم.ویولت یکم بی قراری میکرد و تو رو میخواست.هنوز اونقدر ها بهم عادت نکرده.منم نمیخواستم بهت زنگ بزنم و مزاحم کارت شم.گفتم اینطوری با ویولت یه پارتی کوچولو بگیریم و سرگرم شیم."

هومی کردم و سرمو تکون دادم.

"آمم...الیزا"

بهش نگاه کردم ولی به جای چشماش، با گونه های سرخش مواجه شدم.

"میشه...میدونی، من اینجا رو مرتب میکنم...تو...برو لباستو عوض کن"

"هی...نیازی نیست خونه رو الان مرتب کنی...کسی اینجا نمیاد که بابت مرتب بودنش نگران باشم.باشه فردا ولی...تو انگار با طرز لباس پوشیدنم مشکل داری"

چشماشو گرد کرد و سرشو به طرفین تکون داد..

"نه نه اصلا..اینجا خونه ی توئه و باید راحت باشی فقط..آمم"

پس حدسم درست بود.نیشخند کمرنگی زدم و همچنان بهش خیره بودم تا حرفشو ادامه بده ولی برعکس چهره ی شیطونش، کمی خجالتی بود.شاید هنوز باهام احساس راحتی نمیکرد.

برای اینکه خیالشو راحت کنم گفتم:

"من هوموفوبیک نیستم"

به قیافه ی متعجبش خندیدم و سرمو تکون دادم.

"حالا ادامه بده"

کمی به اطراف نگاه کرد و گفت:

"خب...من...بای سکشوالم"

دستمو به سمتش دراز کردم و گفتم:

"منم هوموسکشوالم، خوشبختم"

دراماتیک به هم دست دادیم و دراخر خندیدیم.

"ولی تو چطور...میدونستی؟"

"دختر اونطوری که تو هربار میای اینجا از دخترهمسایه تون تعریف میکنی، فکر کنم ویولت زودتر از من فهمید تو از دخترا خوشت میاد"

خنده ی کوتاهی کرد و به ویولت زل زد.

"راستش اولین بار که تو رو پشت در دیدم به هرچیزی راجبت فکر کردم جز پرستار بچه.میدونی...قیافت بیشتر شبیه دختراییه که همه رو به طرف خودش جذب میکنه و خیلی هم شر و شیطونه..یه جوری منو یاد خودم انداختی..البته که تو خیلی از من فاصله داری..اولین چیزی که نظرمنو جلب کرد، چشم و ابروهات بودن.تو خیلی خوشگلی"

Choose Love ||H.S||Where stories live. Discover now